آخرین و جدیدترین اخبار فرهنگی و هنری

بحران اوکراین؛ زمینه‌های دینی

اداکسو

1- تمدن لاتینی و روم غربی و تمدن بیزانسی و روم شرقی. در یک طرف کشورهایی کاتولیکی با تعداد معدودی از پروتستان‌ها قرار دارند و در طرف دیگر کشورهایی با اکثریت ارتدوکس.
آخرین بار در جریان جنگی که در یوگسلاوی سابق و خصوصاً در بوسنی اتفاق افتاد، این مرز خونین شد. در آن ایام جنگ اصلی بین کرواتهای کاتولیک و صرب‌های ارتدوکس بود و البته در این میان اسلوونیای کاتولیک به دلیل عدم مرز مشترک با صربستان خود را از جنگ کنار کشید، اگرچه در کنار کروواسی ایستاد. در این میان مسلمانان قربانی این رقابت کلیسایی شدند. اگرچه آنان مجبور شدند تاوان سخت‌گیری‌های دوران تسلط عثمانی‌ها نسبت به مردم این مناطق را نیز بپردازند. البته گرایش‌های ضد اسلامی حاکم بر اروپای آن روزها را در این میان سهمی بود.

این مرز در جریان بحران اوکراین یک بار دیگر به خون نشست. این بدان معنی نیست که جنگ موجود جنگی است مذهبی بین ارتدوکس‌ها و کاتولیک‌ها. اکثریت قاطع مردم اوکراین ارتدوکس هستند و این یکی از موارد نادری است که ارتدوکس‌ها در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند. اما چنانکه خواهیم دید نوع ارتدوکسیسم کنونی اوکراین عمیقاً تحت تأثیر تمایلات اوکراینی‌های کاتولیک – اونیاتی‌ها – و نیز تمایلات وطن‌پرستانه ضد روسی است. البته در این میان عدم توجه به واقعیت‌ها از جانب کلیسای ارتدوکس روس که کماکان خود را بزرگ و مرجع کلیسایی ارتدوکس‌های کشورهای قلمرو شوروی سابق می‌داند، سهمی دارد.

بهرحال عامل دینی و کلیسایی را در فراهم آوردن زمینه مناسب جهت شعله‌ور شدن بحران کنونی، نقشی تعیین کننده است که ذیلاً بدان خواهیم پرداخت.

2- مرز یاد شده از غرب اوکراین می‌گذرد، این موجب شده که اوکراین را به سه بخش شرقی، مرکزی و غربی تقسیم کنند. اکثر اونیاتی‌های کاتولیک در استان‌های غربی ساکنند و در برخی از این استان‌ها حائز اکثریت هستند. داستان شکل‌گیری آنان اجمالاً چنین است.

اوکراین در بخش غربی خود با دو قدرت کاتولیکی همسایه بود. هابسبورگ‌ها و نیز پادشاهی لهستان. به دلیل اسلاو بودن لهستانی‌ها، نفوذ فرهنگی و تمدنی آنان در اوکراین به مراتب بیشتر بود. آنان کاتولیک‌های متعصّبی بودند و هنوز هم در مقایسه با سایر کشورهای شرق اروپا چنین هستند.

در اواخر قرن شانزدهم قلمرو غرب اوکراین تحت سیطره آنان بود. در این زمان است که کلیسای اونیاتی با تشویق و حمایت لهستان، شکل می‌گیرد. به این معنی که آنان آداب و رسوم و مراسم دینی ارتدوکسی خود را حفظ می‌کنند، اما سلسله مراتب کاتولیکی و همچنین ریاست دینی پاپ را می‌پذیرند. این جریان در ایام ضعف روسها اتفاق می‌افتاد.

در زمان کاترین که روس‌ها قدرت می‌یابند، اونیاتی‌ها تحت فشار و بعضاً کشتار قرار می‌گیرند.‌ عده‌ای به کلیسای ارتدوکس بازمی‌گردند و تعداد قابل توجهی دین جدید را حفظ می‌کنند. از آن به بعد عموم تزارها نسبت به اونیاتی‌ها سوء ظن داشته‌اند، خصوصاً که آنان به لهستان که رقیب تاریخی روس‌ها بود،‌ گرایش داشتند و به طور کلی به غرب نگاه می‌کردند. هنگامی که لهستان توسط روس‌ها اشغال شد، این فشار به حداکثر رسید.

در زمان استالین فشار به اونیاتی‌ها افزایش می‌یابد و بسیاری از کلیساها و مراکز دینی‌شان تخریب و یا مصادره می‌شود. البته در زمان او تمامی ادیان موجود در شوروی سابق تحت فشار قرار داشتند، اما به دلائلی که گفته آمد شرائط برای اونیاتی‌ها سخت‌تر بود.

پس از تجزیه اتحاد شوروی و استقلال اوکراین اونیاتی‌ها به شدت انگیخته شدند. آنان خواهان استرداد کلیساهایشان و احقاق حقوق‌شان بودند که البته پشتیبانی وسیع لهستانی‌ها و نیز پاپ ژان پل دوم را که لهستانی بود، بهمراه داشتند و مهمتر این بود که ناسیونالیسم آنان عمیقاً ضد روس و ضد کلیسای ارتدوکس مسکو بود و این دو علت اساسی داشت. بخشی به دلیل ضدیت لهستانی‌ها با روس‌ها بود که بدانان گرایش داشتند و بخشی به دلیل عملکرد تزارها و کمونیست‌ها و نیز کلیسای مسکو بود.

3- اختلاف و تعارض بین اونیاتی‌ها و ارتدوکس‌ها تا بدانجا پیش رفت که موضوع در کنفرانس اساقفه اروپا که با حضور پاپ و در رم برگزار شد، مطرح گردید و به برخوردهای تند لفظی بین کاردینال سیلوسترینی و مطران ارتدوکس، اسپیردونه انجامید. سیلوسترینی رئیس مجمع کلیساهای شرقی بود و کلیسای اونیاتی زیر نظر وی بود. اسپریدونه هم نماینده پاتریارک قسطنطنیه در ایتالیا بود. در جریان این برخورد لفظی سیلوسترینی صریحاً گفت ما به کلیساهای خود نیاز داریم و می‌باید هر چه زودتر کلیساهای اونیاتی که توسط دولت شوروی به کلیسای ارتدوکس داده شده، بازگردانده شود. سخن اسپریدونه این بود که بهتر است فضای متشنج آن مناطق توسط واتیکان آرام شود و به تدریج این جابجایی صورت پذیرد.

ناسیونالیسم اوکراینی در مقایسه با سایر جمهوری‌های مستقل شده به مراتب شدیدتر و افراطی‌تر است. صرفنظر از دلائل تاریخی، آنان پیشرفته‌ترین بخش اتحاد شوروی بودند. چه به لحاظ علمی و آکادمیک و چه به لحاظ صنعتی و تجاری؛ به نوعی که خود را نه همتا که فراتر از روس‌ها می‌دانستند. بدون شک این جریان مورد پسند و تشویق غربی‌ها بود. مضافاً که جمعیت آنان و نیز مساحت سرزمین‌شان به مراتب از سایر جمهوری‌های قلمرو اروپایی شوروی بیشتر بود. آنها عملاً وسیع‌ترین کشور در مجموعه قاره اروپا هستند.

در چنین شرائطی و در خلاء وجود احزاب ریشه‌دار و سازمان‌های غیردولتی شناخته شده، اونیاتی‌ها به موثرترین جریان اجتماعی تبدیل شدند و عملاً بخشی از کلیسای ارتدوکس را تحت تأثیر قرار دادند. در سال 1992 بود که یکی از اساقفه کلیسای ارتدوکس اوکراین، آقای فیلارت، اعلام استقلال کرد و کلیسای مستقل اوکراین را به ریاست خویش تأسیس کرد. لازم به یادآوری است که در تمامی قلمرو شوروی تنها یک کلیسای ارتدوکس وجود داشت که تحت رهبری و نظارت کلیسای ارتدوکس مسکو بود.

در آن زمان کسی این کلیسای مستقل را به رسمیت نشناخت. نگارنده در 1994 به همراه سفیر محترم کشورمان در کیف با او ملاقات کردم. شخصیت، رفتار و سخنان او شباهتی با اساقفه ارتدوکسی که می‌شناختم،‌ نداشت. صریحاً از روسیه و کلیسای ارتدوکس مسکو انتقاد می‌کرد و این کلیسا را به همکاری با رژیم کمونیستی متهم می‌ساخت.

در اوائل دهه نود بسیاری از رسانه‌های کاتولیکی و حتی غیر کاتولیکی، کلیسای ارتدوکس کشورهای بلوک شرق را به همکاری با رژیم‌های کمونیستی متهم می‌کردند و این تبلیغات، مقامات کلیساهای ارتدوکس را در موضعی شدیداً انفعالی قرار داده بود. اصولاً یکی از انتقادهایشان از کلیسای کاتولیک و مقاماتش همین نکته بود. ممکن نبود که اسقف و یا حتی کشیشی ارتدوکس همچون فیلارت سخن بگوید و مقامات کلیسایش را این‌گونه متهم کند و این نکته را در تجربه دریافته بودم.

البته در آن دوران کسی او و کلیسایش را به رسمیت نشناخت. جهت تثبیت موقعیت فیلارت به عنون رئیس کلیسای مستقل اوکراین ضروری بود کلیساهای ارتدوکس دیگر اقدام او را به رسمیت بشناسند که چنین نشد.

4- ابتکار فیلارت با توجه به فضایی که وجود داشت، نفوذ و طرفداران بیشتری یافت تا آنجا که در 15 دسامبر 2018 مقامات کلیسای اوکراین تصمیم گرفتند که کلیسای خود را از مسکو جدا سازند و این تصمیم در 5 ژانویه 2019 توسط پاتریارک قسطنطنیه آقای بارتولمئوس، به رسمیت پذیرفته شد. این به معنای تأیید استقلال کلیسای اوکراین و جدایی نهایی‌اش از مسکو بود که مورد استقبال گرم و وسیع پروشنکو، رئیس‌جمهور و دیگر مقامات اوکراینی قرار گرفت و البته اعتراض شدیداللحن پاتریارک مسکو، آقای کریل، پاتریارک مسکو، را موجب شد و به قطع همکاریش با کلیسای قسطنطنیه انجامید.

نتیجه این شد که از جانب مقامات رسمی کلیسای جدید رسمیت یافت و از آقای فیلارت هم محترمانه دعوت کردند که به کلیسای جدید بپیوندد و طبیعتاً کلیسای ارتدوکس اوکراین وابسته به مسکو، در موقعیت سختی قرار گرفت. خصوصاً که هواداران کلیسای جدید آنان را تشویق می‌کردند که به کلیسای جدید ملحق شوند و بعضاً مورد تهدید قرار می‌گرفتند. مسئله در آنجا که به اوکراینی‌ها بازمی‌گشت، مشکل حادی ایجاد نمی‌کرد، اما روس‌تبارها با مشکلات عدیده‌ای مواجه شدند. خصوصاً که درصد بزرگی از ساکنان مناطق مرکزی و به ویژه شرقی اصولاً روس‌تبار هستند و مایلند زبان و فرهنگ و دین و کلیسای خود را داشته باشند.

واقعیت این است که در اروپا کشورهای فراوانی هستند که اقلیت بزرگ و یا کوچکی از قومیت کشورهای همسایه را در دل خود دارند. در منطقه ترانسیلوانیای رومانی حدود یک و نیم میلیون مجاری زندگی می‌کنند، اما پس از فراز و نشیب‌هایی که پس از سقوط رژیم‌های کمونیستی اتفاق افتاد، آنان و رژیم حاکم و کلیسای ارتدوکس رومانی به نقطه تعادلی رسیدند و دولت پذیرفت که مجارهای این منطقه زبان و فرهنگ و نظام آموزشی و همچنین کلیساهای خود را داشته باشند. این جریان در اوکراین نه تنها اتفاق نیافتاد،‌ بلکه مشکلات تشدید و تعمیق شد، حتی در زمینه مسائل دینی و کلیسایی و روس‌تبارهای اوکراین به دلائل مختلف مورد آزار و تبعیض قرار گرفتند. وضعیتی که به نفع هیچ یک از طرفین نیست و زمینه تنش در رابطه دو کشور همسایه را فراهم می‌آورد.

5- اینکه پاپ به گونه‌ای کاملاً غیر منتظره و پس از آغاز جنگ شخصاً به سفارت روسیه می‌رود و از آنها می‌خواهد به هر صورت ممکن جنگ را متوقف کنند، حاکی از حساسیت موضوع حتی به لحاظ دینی است. اونیاتی‌ها در بین ارتدوکس‌های کاتولیک شده، ناآرام‌ترین و سیاسی‌ترین‌ها هستند. آنها پیوسته با لیستی بلند بالا از تقاضاها به واتیکان می‌آمدند و می‌آیند. پاپ موجود در این دیدارها پیوسته آنان را به آرامش و پیگیری مسالمت‌امیز درخواست‌هایشان سفارش می‌کرد و به واقع با افراط‌گری‌های آنان مشکل دارد. درخواست‌ها و انتقادهای آنان به مراتب از درخواست‌ها و انتقادهای شخصیت‌های کاتولیکی شرق آسیا، به ویژه تایوان، در مورد همکاری واتیکان و دولت چین، بیشتر و حتی اعتراض‌آمیزتر است و این همه پاپ را در تنگنا قرار داده و می‌دهد.

پاپ به دلیل سابقه یسوعی بودنش عمیقاً‌ متأثر از منظومه فکری و معرفتی آنان است. مسئله این نیست که اطلاعات دست اول فراوانی دارد که از جانب کلیساهای مناطق مختلف به او می‌رسد، اصولاً نوع تفکر و روش تحلیل او ژزوئیتی است. بدون شک ژزوئیت‌ها به مثابه نخبگان غربی، کیفیت فهم‌شان نسبت به مسائل و کیفیت تحلیل و آینده‌نگری‌شان در مواردی متفاوت با دیگران است و به‌همین دلیل عموماً به نظرات آنان توجه می‌شود. می‌توان گفت او دقیق‌تر و عمیق‌تر از دیگران ابعاد بحران را می‌بیند و می‌داند و اینکه این بحران تا چه اندازه می‌تواند تعادل کلیسایی و ثبات اجتماعی و بلکه سیاسی را در هم ریزد.

6- این بحث بدون اشاره به کلیسای ارتدوکس روسیه و موقعیت و تصوّراتش کامل نیست. کلیسای روسیه ستون فقرات هویت دینی – قومی روس‌ها از زمان تزارها به بعد است. این سخن در بخش مهمی از دوران شوروی سابق هم درست بود.

از هنگامی که تزارها احساس قدرت کردند، پیوسته بدان تکیه داشتند تا بدانجا که مسکو را «رم سوم» می‌نامیدند. بدین معنی که مرکز مهم و تاریخی مسیحیت در ابتدا «رم» و سپس «قسطنطنیه» بود و اینکه آنها به مثابه رم سوم هستند. تزارها از اوائل قرن نوزدهم به بعد مسکو را مرکز ثقل کلیساهای ارتدوکس می‌دانستند، چه در شرق اروپا و چه در خارومیانه.

در دوران اتحاد شوروی کلیسای مسکو خود را مرکز تمامی کلیساهای ارتدوکس قلمرو شوروی می‌دانست و این واقعیت را همگان پذیرفته بودند. پس از تجزیه شوروی کماکان کلیسای مسکو خود را چنان می‌دانست که در زمان اتحاد شوروی؛ و البته این تصور چندان هماهنگ با وضع جدید و جمهوری‌های نو پدید نبود. در سرزمین‌های ارتدوکس در آنجا که تجزیه‌ای رخ می‌داد، منطقه جدید الاستقلال عموماً می‌کوشید کلیسای خود را جدا کند، نمونه آن اریتره و مقدونیه است.

مشکل دیگر شخصیت پاتریارک جدید بود. به هنگام تجزیه آقای الکسی پاتریارک بود و در این سمت تا پایان عمر باقی ماند. یک بار به همراه سفیر محترم کشورمان در روسیه با وی دیدار کردم. او فردی آرام و مسالمت‌جو و حتی خجول بود و شخصیتی همچون عموم مقامات مسیحی داشت؛ اما جانشین او آقای کریل که هم اکنون پاتریارک مسکو است، ‌شخصیتی است بسیار متفاوت. او در زمان الکسی مسئولیت روابط بین‌المللی کلیسایش را به عهده داشت و حداقل یک بار به هنگام مأموریت در واتیکان با وی در رم دیدار داشتم.

شخصیت او به کلی متفاوت است با الکسی و اکثریت مقامات دینی ارتدوکس. فردی است برون‌گرا و به عنوانی جاه‌طلب و بیشتر شخصیتی سیاسی است تا دینی. با توجه به علائق شخصی پوتین نسبت به کلیسای مسکو به احتمال فراوان کریل در اندیشه و ایده‌های او موثر بوده و هست.

واقعیت این است که برخورد کریل با کلیسای جدا شده اوکراین و نیز با پاتریارک قسطنطنیه می‌توانست ملایم‌تر و همدلانه‌تر باشد، اما گویی او نپذیرفته بود که شوروی سابق تجزیه شده و جمهوری‌های جدیدی سربرآورده‌اند و اینان نمی‌توانند همچون گذشته گوش بفرمان کلیسای مسکو باشند. بهرحال این نوع برخورد به افراطی‌تر شدن کلیسای اوکراین کمک کرد و این به نوبه خود به آتش افراطی‌گری ناسیونالیستی و افراطی‌گری ضد روسی آنان دمید.

در حال حاضر دو کلیسای اونیاتی و کلیسای مسکو دقیقاً در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند. سیر تحولات دهه‌های اخیر عملاً آنان را به چنین نقطه‌ای رسانیده است. در حالی که آقای کریل مخالفان روسیه در اوکراین را «نیروهای شیطانی» می‌نامد؛ آقای شوچوک، رهبر دینی اونیاتی‌ها ضمن بیانیه‌ای مفصل و پس از حمله روسیه می‌گوید: «دفاع از میهن‌مان، حق طبیعی و وظیفه‌ای مدنی است. وقتی با هم هستیم، قوی هستیم.»

7- نکته دیگر در مورد آقای قدیراف، حاکم منطقه چچن است. او گفت نیرویی ده‌هزار نفره را جهت جنگ در کنار روسها به عنوان نیروهای ویژه آشنای با جنگ شهری، به اوکراین خواهد فرستاد و عملاً تعدادی از نیروهای اعزام شده کشته و یا زخمی شدند. جمعیت چچن کمی بیش از یک میلیون نفر است و چنین تعدادی نیروی نظامی، قابل تأمل است.

مسئله این است که گروه‌های مختلف اهل سنت، به ویژه در منطقه ما، پس از حضور روسیه در سوریه به مخالفان او تبدیل شدند. از گروه‌های تکفیری و جهادی گرفته تا وهابی‌ها و سلفی‌ها و تمام کسانی که گرایش اسلامی – سیاسی دارند و بلکه عموم مردم. مضافاً که در دوران یلتسین روس‌ها بدترین جنگ را بر چچن تحمیل کردند و شهر گروزنی تقریباً با خاک یکسان شد. لذا اینکه در چنین شرائطی نیرویی ده هزار نفره عازم جنگ در کنار روسها شوند، عجیب به نظر می‌رسد.

به احتمال فراوان آقای قدیراف و همکاران و همفکرانش به طرز تفکر ناسیونالیست‌های اروآسیایی روسیه همچون آقای الکساندر دوگین نزدیک شده‌اند. آنان دشمن اصلی را غرب و خصوصاً آنگلوساکسون‌ها می‌دانند و در این چارچوب متحدان خود را در درجه نخست شیعیان و نیز اهل سنتی که چنین می‌اندیشند، می‌دانند. به احتمال فراوان در حال حاضر چنین طرز تفکری در بین آنان حاکم است،‌ اما اینکه این طرز تفکر تا چه میزان قابل استمرار باشد، محل تأمل است.

اولاً چندان معلوم نیست اندیشه اروآسیایی، خصوصاً پس از حوادث اخیر، تا چه میزان قادر است در صحنه بماند و خود را با واقعیت‌ها و فراز و نشیب‌ها تطبیق دهد و ثانیاً روشن نیست که اندیشه اسلامی – سیاسی آقای قدیراف و با توجه به مبانی فقهی و کلامی و اعتقادی اهل سنت، تا چه میزان پخته و پایدار است. به‌هرحال اندیشه دینی – سیاسی در چارچوب جهان مسلمان در دراز مدت نمی‌تواند فراتر از خصوصیات و ظرفیت‌های فقهی و کلامی اسلامی برود، چه در قلمرو اهل سنت و چه در قلمرو تشیع.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا