عطاالله مهاجرانی: «سادگی» و «عمق» دو ویژگی برجسته شخصیت هادی خانیکی است
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، شبی همراه با دکتر هادی خانیکی، استاد برجسته علوم ارتباطات و چهره فرهنگمدار ایرانی، با عنوان «امید، گفتوگو، زندگی»، شامگاه چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱در کلاب هاوس خبرآنلاین برگزار شد.
از جمله سخنرانان این رویداد، سیدعطاالله مهاجرانی بود.
او صحبتهایش را اینطور آغاز کرد: «بسیار متشکرم، من عرض سلامی مجدد حضور همه دوستانی که در ایوان سخن و دوستانی که در تالار شنوندگان هستند، دارم و همچنین حضور جناب آقای، آقاهادی خانیکی که سابقه دوستی و ارادتی طولانی نسبت به ایشان دارم و در این سالهایی هم که توفیق دیدار نداشتهام هرگاه مطلبی از ایشان خواندهام و یادشان در ذهنم زنده شده همراه بوده است با همان صفا و روشنایی که از شخصیت ایشان مانند عطر متصاعد میشود و به تعبیر حافظ: دل که آینه صافیست (شاهیست)، غباری دارد/ از خدا میطلبم صحبت روشنرایی.»
مهاجرانی اینطور ادامه داد: «بدون تردید یکی از مصادیق روشنرای در زندگی من که چندان کوتاه هم نیست، آقاهادی خانیکی است و هرزمان او را میدیدم و صحبت میکردیم دو ویژگی که در شخصیت او با یکدیگر تلفیق شده بود در ذهن من میدرخشید و همچنان نیز باقی مانده است؛ تلفیق سادگی و عمق که میتوانید در برابر پیچیدگی و سطحی بودن قرارش دهید؛ کسانی که وقتی گفتوگو میکنند یا مطلبی مینویسند شاهد نوعی پیچیدگی در کلامشان هستیم اما وقتی در میان تاروپود جستوجو و لایههای مختلف پیچیدگی را باز میکنیم میبینیم که آن پیچیدگی، پیچیدگی عمیقی نیست و در واقع سخنی است که بیخود تاب خورده و پیچیده شده است و آقاهادی در مقابل، صاحب دو ویژگی سادگی و عمق هستند، درواقع سخن سادهای میگویند که عمق بیشتری دارد. شاید به همین دلیل است که برخی گفتهاند، حقیقت هنر آن نقطه تلاقی زیبایی و حقیقت است. اندیشه آقاهادی نسبتی با زیبایی و حقیقت، سادگی و عمق دارد که نکته بسیار مهمی است.»
به تعبیر حافظ: دل که آینه صافیست (شاهیست)، غباری دارد/ از خدا میطلبم صحبت روشنرایی… بدون تردید یکی از مصادیق روشنرای در زندگی من هادی خانیکی است
او افزود: «نکته دوم، عنوان اتاق است؛ عنوانی بسیار درخشان و بیانگر نسبتی که بین امید، زندگی و گفتوگو وجود دارد. بیایید زندگی را با دو بُعدش؛ زیست و زندگی در نظر بگیریم، زیست به این معنا که همه ما انسانها زمانمند و مکانمندیم، در شعاعی مکانی و جغرافیایی و شعاعی از زمان زندگی میکنیم و قرار است زندگیمان به این زیست معنا بدهد. این معنا دو سرشاخه پیدا میکند یا دو آفتاب بایستی بر این زندگی بتابد تا معنا یابد که یکی از آنها «امید» و دیگری «گفتوگو» است که نسبتی با یکدیگر دارند. ما نمیتوانیم به تنهایی در جزیرهای و با تکگویی درونی فردی بریده از دیگران زندگی کنیم و به همین دلیل این بحثی بسیار مهم است؛ نسبتی که ما با دیگری پیدا میکنیم.»
مهاجرانی با بیان این که «شاید یکی از درخشانترین میراثهایی که ما به لحاظ اندیشگی در مبانی معارف دینیمان داریم آیات سوره سبا باشد» افزود: «جایی که از قول پیامبر اسلام روایت شده است. آنجا که پیامبر در گفتوگو با فردی مشرک و نه مومن میگوید قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ/ قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ… آیهای بسیار درخشان. پیامبر به فردی که در حال گفتوگو با اوست میگوید «بگو شما از آنچه ما گناه کردیم بازخواست نمیشوید و ما نیز از آنچه شما عمل میکنید بازخواست نمیشویم. او این را میگوید برای این که مبانی و پایه گفتوگو شکل بگیرد و در واقع جُرم را به خودش و عمل را به طرف مقابل نسبت میدهد و به همین دلیل بسیاری از مترجمان قرآن مجید، از نظر من، این آیه را درست ترجمه نکرده چون گمان کردهاند نمیشود جُرم را به پیامبر نسبت داد.»
او افزود: «از این جهت گمان میکنم امید مانند آفتاب بر زندگی میتابد و ما این آفتاب را با گفتوگو تفسیر و تشریح میکنیم و طبیعی است که این گفتوگو در نسبت با انسانها شکل میگیرد. حدیثی از پیامبر اسلام هست که پیامبر آن را از مسیح روایت میکند و میگوید با کسی گفتوگو کنید که منطق او بر دانش و آگاهی شما میافزاید. «منطق او»، واژهای چند بُعدی و هم به معنای «سخن» او و هم به معنای «شیوه سخن» اوست. این نکته از این جهت اهمیت دارد که اشخاص همانگونه که سلوک پیدا میکنند و رفتارشان را در مقطع تعامل با اشخاص دیگر میبینیم، منطق و شیوه گفتارشان هم مبانی و جهتی پیدا میکند.»
دو ویژگی که در شخصیت او با یکدیگر تلفیق شده و همواره مرا مجذوبش کرده تلفیق سادگی و عمق است که میتوان در برابر پیچیدگی و سطحی بودن قرارش داد
مهاجرانی با بیان این که «نکته آخری که عرض میکنم، گفتوگو میان پدیدههاست»، افزود: «این گفتوگو در هنر استاد رضا بنای اصفهانی و به قول خودش «فقیر حقیر»، که محراب مسجد شیخ لطفالله را آفرید، متجلی است. محراب مسجد شیخ لطفالله چشم هنر و فرهنگ ایرانِ اسلامی است. متریال این محراب در اختیار همه بوده است اما آن نسبتها بین رنگها و قطعات کاشیها با معماری و نور، عین «گفتوگو»ست؛ گفتوگوی نور و گفتوگوی رنگ با اجزایی که محراب را شکل داده است. به گمان من، در مورد انسان نیز، زیستش متریال اوست و از این متریال، زندگی میآفریند و دوست عزیز ما آقاهادی جزو انسانهای نادریست که موفق شده است با تکیه بر سادگی و عمق؛ عمقی که نشانه دانش است و نشانه اندیشیدن، به این مهم دست یابد. فراموش نکنیم گاه افرادی را میبینیم که حوزه دانش و معلوماتشان گسترده است اما متناسب با این دانش نیندیشیدهاند، به همین خاطر دانش آنها شبیه به مصالحفروشی است که همه چیز دارد اما در برقراری نسبتی که در مسجد شیخ لطفالله میبینیم موفق نیست.»
مهاجرانی در پایان با اشاره به ابتلای هادی خانیکی به بیماری سرطان، گفت: «آخرین نکتهای که عرض میکنم این است که ای کاش آقاهادی تجربهای را که در حال گذراندن آن هستند، تجربهای که ممکن است برای هر انسانی در مقطعی از عمر پیش بیاید، برای ما بنویسند. کمااینکه برایان مگی، فیلسوف، فلسفهنویس و گفتوگوکننده برجسته فلسفه این تجربه را از زاویهای دیگر، در رمانی به نظر من شاهکار مطرح کرد. از خداوند متعال که اسم او دوا و ذکر او شفاست تمنا و طلب میکنیم که آقاهادی را برای همه ما نگه دارد تا ما همچنان از فیض اندیشه و حضور و صفای ایشان بهرهمند باشیم.»
۲۵۹۲۵۹