عصر امام هادی(ع)؛ از رویارویی با فقیهان درباری تا گسترش مناظرههای علمی
پدرش امام جواد(ع) و مادرش «سمانه» نام داشت که انسانی با فضیلت و با تقوا بود. مشهورترین القاب حضرت، «نقی» و «هادی» است، و به ایشان «ابوالحسن ثالث» نیز گفته می شود.[ 1و2 و 3]
امام هادی(ع) در سال 220 هجری پس از شهادت پدر گرامی اش، برمسند امامت نشست و در سال 254 هجری در شهر سامرا به شهادت رسید. مدت امامت او 33 سال و عمر شریفش 41 سال و چند ماه بود.
اوضاع سیاسی و اجتماعی
جهان اسلام در دوران امامت امام هادی(ع)، از نظر گرایش ها و کشمکش های فکری و اعتقادی، از موقعیت و گستردگی ویژه ای برخوردار بود. منشأ پیدایش این تحول فرهنگی، شرایط سیاسی- اجتماعی جامعة اسلامی به ویژه در سطح دستگاه رهبری بود. اظهار تمایل حکمرانان عباسی به مسائل علمی و فرهنگی، باز شدن دروازه های علوم فلسفه و کلامِ ملت های دیگر بر روی مسلمانان و ترجمة بسیاری از کتاب های علمی آنان به زبان عربی، راه یافتن امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) به دستگاه خلافت و فراهم آمدن موقعیت استثنایی برای بحث و مناظره با دانشمندان و سران مکتب ها و گروه های مختلف، از مهم ترین عوامل پیدایش این شرایط بود.
پیدایش چهره های برجستة علمی در زمینة دانش های عقلی و نقلی در این دوره، نشانه بارز دیگری بر گستردگی سفرة دانش بشری در این مقطع زمانی است. از جمله این دانشمندان می توان افراد ذیل را نام برد:
ـ در حدیث و فقه: احمد بن حنبل و نویسندگان صحاح سته: بخاری، مسلم، ابوداود سجستانی، ابوعیسی ترمذی، ابوعبدالله بن ماجه و احمد نسائی؛
ـ در کلام: ابوهذیل، ابواسحاق، ابراهیم بن سیار، ابوعمرو بن بحر جاحظ، و ابوالحسین خیاط؛
ـ در پزشکی: یحیی بن ماسویه، بختیشوع و حنین بن اسحاق؛
ـ در تاریخ: یعقوبی، ابن قتیبه دینوری و بلاذری.[4]
در چنین شرایطی و با انبوه دانشمندان و عالمان و تضارب و تعاطی افکار، مهم ترین وظیفة امام، پاسداری از دین و معارف بلند اهل بیت بود. از این رو امام هادی(ع) وظیفة خود دانست که به فعالیت های علمی و فرهنگی بپردازد و این امر، مهم تر از فعالیت های سیاسی بود. تلاش های فرهنگی امام در حفظ و اشاعه و گسترش اسلام، بسیار مؤثّر بود. در این جا به بعضی از فعالیت های آن حضرت اشاره می کنیم.
بیشتر بخوانید:
بانو «سوسن»، همسر تاریخسازِ امامت
شبکه وکالت در عصر امام دهم(ع)؛ تدبیری در حرکت اجتماعی شیعه
1ـ تربیت شاگردان
همان گونه که اشاره شد، عصر زندگی امام هادی(ع) عصر اختناق و استبداد بود. به همین دلیل امام برای فعالیت های علمی و فرهنگی گسترده آزادی عمل نداشت، اما حضرت در همان شرایط نامساعد، علاوه بر فعالیت های فرهنگی، راویان و محدّثان و بزرگانی از شیعه را تربیت کرد که هرکدام در حوزه های مهم علمی، فقهی و… بسیار تأثیرگذار بودند.
شیخ طوسی، تعداد شاگردان آن حضرت را در علوم مختلف اسلامی 185 نفر می داند.[5] در میان این گروه، شخصیت های برجسته ای مانند: فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح، ابوعلی (حسن بن راشد) حسن بن علی ناصرکبیر، عبدالعظیم حسنی و عثمان بن سعید اهوازی حضور داشتند که برخی از آنان آثار و تألیفات ارزش مندی در زمینه های مختلف علوم اسلامی داشتند.[6]
2ـ رویارویی با فقیهان درباری
با آن که سیاست خلفای عباسی این بود که توجه مردم را به فقهای درباری جلب کنند و آرای آنان را به رسمیت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادی(ع) در سامرا چندین بار در میان فقهای وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزیر برای حل مشکل به امام مراجعه می کردند. امام با استدلال روشن، چنان مسئله را می شکافت که فقها در برابر آن ناگزیر به تحسین می شدند. به دو نمونه اشاره می شود:
الف) کیفر مسیحی
یک نفر مسیحی را که با زن مسلمانی زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. متوکل خواست دربارة او حد شرعی اجرا شود، در این هنگام مرد مسیحی اسلام آورد. یحیی بن اکثم، قاضی القضات گفت: اسلام آوردن او، کفر (پوشاننده) است و عملش را از میان می برد و نباید حد دربارة او اجرا شود. برخی دیگر از فقها گفتند: باید سه بار دربارة او حد جاری شود. برخی دیگر به گونه ای دیگر فتوا دادند. وجود اختلاف فتاوا، متوکل را مجبور کرد تا از امام هادی(ع) استفتا کند. امام پاسخ داد: «آن قدر باید شلاق بخورد تا بمیرد».
فتوای امام با مخالفت شدید «یحیی بن اکثم» و سایر فقها روبرو شد و گفتند: این فتوا مدرک عقلی و نقلی ندارد. از متوکل خواستند نامه ای به امام نوشته، مدرک این فتوا را بپرسد. متوکل به امام نوشت. امام در پاسخ نوشت: «فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالوا آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ کفَرْنا بِما کنّا بِهِ مُشْرَکینَ * فَلَمْ یک ینْفَعُهُمْ ایمانُهُمْ لَمّا رَأوا بَأْسَنا سُنّة اللهِ الّتِی قَِدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِک الکافِرُونَ؛[7] هنگامی که قهر و قدرت ما را دیدند، گفتند: به خدای یگانه ایمان آوردیم و به بت ها و عناصری که آنها را شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم، ولی ایمان شان به هنگام دیدن قهر و قدرت ما، سودی ندارد. این سنّت و حکم الهی است که در میان بندگان وی جاری است و پیروان باطل در چنین شرایطی زیان کار شدند». متوکل، پاسخ مستند و مستدل امام را پذیرفت و دستور داد حد زناکار طبق فتوای امام اجرا شود.[8]
ب) نذر متوکل
روزی متوکل بیمار شد و نذر کرد اگر شفا یافت، تعداد «کثیری» دینار (سکة زر) در راه خدا صدقه بدهد. هنگامی که بهبود یافت، فقها را جمع کرد و پرسید: چند دینار باید صدقه بدهم که «کثیر» محسوب شود؟ فقها در این باره به اختلاف فتوا دادند. متوکل ناگزیر شد مسئله را از امام هادی(ع) سؤال کند. امام پاسخ داد: باید 83 دینار بپردازی. فقها از این فتوا تعجب کردند و به متوکل گفتند: از او بپرسید این فتوا را بر اساس چه مدرکی داده است؟ متوکل، موضوع را با امام مطرح کرد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن می فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکمُ اللهُ فِی مَواطِنَ کثِیرَة؛[9] خداوند شما (مسلمانان) را در موارد «کثیر» یاری کرده است»، و همة خاندان ما روایت کرده اند که جنگ ها و سریه های زمان پیامبر(ص) 83 جنگ بوده است.[10]
3ـ تعلیم زیارت نامه
یکی از فعالیت های علمی امام، تعلیم برخی از زیارت نامه ها بود که معارف بسیار بلندی را در بر داشت. این زیارت نامه ها ضمن بار علمی و اخلاقی، بار سیاسی نیز داشت. در این جا به یک نمونه اشاره می شود:
زیارت جامعه
یکی از آثار ماندگار و ارزش مند امام هادی(ع)، زیارت جامعة کبیره است که متقن ترین متن شناخت امامت راستین است. ارزش سندی آن چنان است که مرحوم مجلسی می نویسد:
«این که دربارة زیارت جامعه، سخن اندکی به درازا کشید، اگرچه حق آن را نیز ادا نکردم، بدین دلیل است که این زیارت صحیح ترین آنها از جهت سند و فراگیرترین آن ها نسبت به ائمه است و در مقایسه با دیگر زیارت ها از فصاحت و بلاغت و منزلت بیشتری برخوردار است.»
مرحوم صدوق این زیارت را در کتاب «من لا یحضره الفقیه » و شیخ طوسی درکتاب «تهذیب الاحکام» از موسی بن عبدالله نخعی چنین نقل می کند: از امام علی النقی(ع) خواستم مرا زیارتی بلیغ و کامل تعلیم دهد که به وسیلة آن بتوانم هر یک از ائمه را زیارت کنم. حضرت فرمود: چون به درگاه رسیدی، در حالی که غسل کرده ای، بایست و شهادتین را بگو و چون داخل شدی و قبر را دیدی توقف کن و سی مرتبه الله اکبر بگو. سپس با گام های کوتاه و با آرامش و وقار، اندکی راه برو، و دوباره بایست و سی مرتبه الله اکبر بگو. پس به قبر مطهّر نزدیک شو و چهل مرتبه تکبیر بگو.
اهمیت این زیارت را هنگامی می توان دریافت که بدانیم در آن زمان عده ای از«غُلات » معصومان را تا حد خدایی بالابرده و گروهی را تحت پرچم ضلالت خویش گرد آورده بودند. امام(ع) با سخنان خود مرز افراط و تفریط را مشخص کرد و دوست داران واقعی خویش را از انحراف و تمایل به سوی افکار و آرای باطل بر حذر داشت. نام چند تن از غلو کنندگان چنین است:
1ـ علی بن حسکه قمی؛ 2ـ قاسم یقطینی؛ 3 ـ حسن بن محمد بن بابای قمی؛ 4ـ محمدبن نصیر.
از نامة بعضی از اصحاب امام(ع) به وی و جواب حضرت، می توان به عقاید این گروه دست یافت. در آن نامه آمده است:
«علی بن حسکه معتقد است تو خدایی و او پیامبری است که از جانب شما مأموریت یافته مردم را به آن دعوت کند. او بسیاری را به سوی خود جذب کرده است. اگر منّت نهی و جوابی را در این باره مرقوم داری آنان را از هلاکت نجات داده ای.»
امام در پاسخ نوشت: «ابن حسکه، دروغ گفته است. لعنت خدا بر او باد! من او را در شمار دوستان خود نمی دانم… سوگند به خدا، خداوند، محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتاپرستی و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است. محمد(ص) تنها به خدای یکتای بی شریک دعوت کرده است و ما، جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمی ورزیم. در صورت اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار می گیریم و اگر از فرمانش سرپیچی کنیم عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجّتی بر خداوند نداریم و خدا بر ما و تمامی مخلوقاتش حجّت دارد. من از کسی که این سخنان را به زبان آورده بیزاری می جویم و به خدا پناه می برم. شما نیز از آنان دوری کنید.»
در این زیارت، اوج معنوی و جامعیت ائمه(علیهم السلام) در ابعاد مختلف، با بلاغت اعجاب انگیزی بیان می شود، که هر سخن شناس و آشنای با ادبیات عرب آن را در می یابد. همین ویژگی گواه این است که جملات زیارت از سوی امام معصوم(ع) صادر شده است. در این زیارت دربارة فضایل و خصوصیات اخلاقی و اجتماعی امامان معصوم می خوانیم:
سخن شما نوربخش دل ها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شما خیر و نیکی است. عادت شما نیکی، و فطرت شما کرم و بخشش است. حالت و منزلت شما حق و راستی و مدارا و محبت است و سخن شما دستور لازم الاجراست و اندیشة شما دانش و بردباری و عاقبت اندیشی است.
این زیارت، امامت را رمز و راز فلسفة سیاسی اسلام می داند، دولت حق و پایندة اهل بیت را فرا روی انسان ها قرار می دهد و به همة مؤمنان یادآوری می کند که حق مسلّم و حکومت عدل الهی، از آنِ اهل بیت است: «و دعائم الاخیار و ساسة العباد و ارکان البلاد؛ ائمه، آقای نیکان و تکیه گاه آن ها و خلفای الهی و تدبیرکنندگان امور بندگان و ستون های محکم شهرهایند.»
مرحوم مجلسی می فرماید: این زیارت به شیعیان می آموزد که آمادگی خویش را حفظ کنند تا آن زمان که دولت اهل بیت بر قرار شود.
4ـ مناظره های علمی و اعتقادی
همان گونه که پیش تر نیز بدان اشاره شد، دولت عباسی همواره به دنبال برپایی جلسه های مناظره و گفت وگوی علمی بود، که برقراری این گونه جلسه ها در زمان مأمون عباسی به اوج خود رسید و این روند تا دوران امامت امام هادی(ع) نیز ادامه یافت. برپایی این مجالس هدف دار، برای در هم شکستن چهرة علمی امامان و زیر سؤال بردن دانش و حتی امامت آنان تشکیل می شد. البته با این کار، آنان نه تنها به مقصود خویش نمی رسیدند، بلکه موجب رسوایی و فضاحتشان نیز می شد، چرا که آن امامان بزرگوار از این فرصت های طلایی برای روشن کردن اذهان عمومی و نشر فرهنگ اصیل اسلامی بهره می بردند.
دولت عباسی می کوشید تا با زیر نظر گرفتن امام و کنترل شدید ملاقات های ایشان با شیعیان، از روشن شدن افکار مردمی جلوگیری کند و جلوی فیضان این سرچشمة بزرگ را بگیرد، ولی برپایی نشست های علمی، در تناقض با این سیاست بر می آمد و تمام تلاش های عباسیان را بیهوده می ساخت.
متوکل عباسی برای این منظور، دو تن از دانشمندان به نام های «یحیی بن اکثم» و «ابن سکّیت» را به خدمت خواند تا در نشستی علمی با امام علی النقی(ع) شرکت کنند. متوکل از ابن سکّیت خواست تا پرسش های خود را مطرح کند. او نیز پرسید: «چرا موسی(ع) با عصا بر انگیخته شد، عیسی(ع) با شفای بیماران و زنده کردن مردگان، و محمد(ص) با قرآن و شمشیر؟»
امام در پاسخ فرمود: «موسی(ع) با عصا و ید بیضا در دوره ای بر انگیخته شد که مردم تحت تأثیر جادو قرار گرفته بودند. او نیز به همین منظور برایشان معجزه ای آورد که جادویشان را از بین ببرد و حجّت را بر آنان تمام کند. عیسی( ع) با شفای بیماران خاص و با زنده کردن مردگان برانگیخته شد، زیرا در آن زمان پزشکی و پیشرفت های آن، مردم را شگفت زده کرده بود و او به فرمان خدا، مردگان را زنده می کرد و بیماران بی درمان را شفا می داد. محمد(ص) با قرآن و شمشیر در دوره ای برانگیخته شد که شعر و شمشیر بر اندیشة مردم حکمرانی می کرد. او نیز با قرآن تابنده و شمشیر برنده بر شعر و شمشیرشان چیره گشت و پیام خدا را به آنان رساند و حجّت را بر آن ها تمام فرمود.»
پاسخ امام، بسیار روشن و قانع کننده بود. ابن سکّیت از روی ناچاری پرسشی بی محتوا را بیان کرد و گفت: «اکنون حجّت خدا چیست؟» امام نیز با کنایه، مهر خاموشی بر زبان دشمن زد و فرمود: «عقل که به خوبی در می یابد آن که به خدا دروغ ببندد، رسوا می شود.»
شکست ابن سکّیت در این گفت وگوی کوتاه و آن هم فقط با یک پرسش ساده، خشم یحیی بن اکثم را برانگیخت. او با ناراحتی گفت: «ابن سکّیت را به مناظره چه کار، او هم نشین نحو و شعر و لغت است»؟! سپس کاغذی بیرون آورد که در آن پرسش های پراکنده ای را مطرح کرده بود و پاسخ را از امام به طور مکتوب خواست.[11] پرسش های او دربارة تأویل و تفسیر برخی آیات قرآن، گواهی زن، احکام خنثی، دلیل بلند خواندن نماز صبح و مسائلی دربارة عملکرد امیرمؤمنان علی(ع) بود.
امام با نهایت دقت و ظرافت و کمال به پرسش های وی پاسخ فرمود و افزون بر اثبات جایگاه علمی خود، سیزده پرسش پیچیده و مشکل را برای شیعیان پاسخ گفت و به صورت غیر مستقیم، معارف واقعی اسلام را در اختیار خواهندگان قرار داد. پاسخ های امام هادی( ع) آن چنان کوبنده و دقیق بود که یحیی بن اکثم در پایان این رویارویی به متوکل گفت: «پس از این جلسه و این پرسش ها دیگر سزاوار نیست که از او دربارة مسئلة دیگری پرسش شود، زیرا هیچ مسئله ای پیچیده تر از این ها وجود ندارد [و او از عهدة پاسخ گویی به همة آن ها بر آمد]. این کارها موجب بیشتر آشکار شدن مراتب علمی او و تقویت شیعیان خواهد شد.»[12]
5 ـ شبهه زدایی در مورد قرآن
افزون بر شبهه های خرد و کلانی که از سوی دانشمندان و فرقه های آن دوران در حوزة دین مطرح می شد، هر از چند گاهی کشمکش های بزرگی بر سر مسائل بنیادین و زیر بنایی اسلام، رخ می نمود که دامنة فتنه انگیزی آن، اندیشة قشر گسترده ای از مسلمانان و گاه شیعیان را در بر می گرفت.
یکی از بزرگ ترین فتنه جویی ها، موضوع مخلوق بودن قرآن بود که مدت ها اندیشة مسلمانان را به خود مشغول ساخته بود.
معتزله که گرایشی افراطی به عقل دارند، قرآن کریم را حادث و مخلوق می دانستند و آن را از صفات باری تعالی می شمردند، ولی در برابر آن ها، اشاعره به مخالفت برخاسته و قرآن را قدیم و غیرمخلوق انگاشتند. جرقه های این کشمکش که برخاسته از نظریة جبر و تفویض بود، از اواخر حکومت امویان آغاز گردید و با پیدایش این دو مکتب کلامی در عصر عباسیان، به اوج خود رسید.
تا پیش از مأمون، حکمرانان عباسی گرایش و تعصب شدیدی بر نظر اشاعره و جبرگرایی داشتند و معتزلیان را به شدت شکنجه و سرکوب می کردند، اما به حکومت رسیدن مأمون، ورق را برگرداند و مخالفان معتزله و نظریة خلق قرآن با حربه های گوناگون از صحنة روزگار پاک شدند. پس از مأمون نیز خلفای عباسی از او پیروی کردند و کسانی را که به عقاید معتزله پای بند نبودند، شکنجه می کردند یا از میان برمی داشتند.
هنگامی که متوکل به حکومت دست یافت، دوباره به عقاید اشاعره پیوست و این بار قربانیان ماجرا، معتزلیان بودند. در گیر و دار این آشوب زدگی های اعتقادی، امام هادی(ع) پیشوای اندیشة اسلامی، وارد عرصه شد و با بدعت شمردن این بحث ها، خط سیر مکتب ناب اسلامی را برای پیروان خود ترسیم کرد. ایشان برای تنویر اذهان پیروان خود در بغداد نوشت:
«به نام خداوند بخشایشگر مهرورز. پروردگار، ما را از فتنه های این روزگار در پناه دارد که در این صورت بزرگ ترین مرحمت را در برابر ما به انجام رسانیده است که در غیر آن، چیزی جز نابودی و بدبختی دست آورد کسی نخواهد شد. نظر من دربارة جدالی که بر سر [مخلوق بودن یا نبودن] قرآن در گرفته، این است که آن بدعتی بیش نیست که در گناه این بدعت، پرسش کننده و پاسخ دهنده، هر دو یک سانند، چرا که برای پرسش کننده سودی در بر نخواهد داشت [و به واقع آن دست نمی یابد] و برای پاسخ دهنده نیز جز رنجی ناشی از طرح موضوعی که از فهم و درک او خارج است، باقی نخواهد ماند. همانا خالقی جز خدا وجود ندارد و جز او، همه، آفریدگانش هستند. قرآن نیز کلام خداوند بزرگ است. پس از پیش خودتان بر آن نامی قرار ندهید که از گمراهان خواهید بود و خداوند شما و ما را در شمار افراد این آیه قرار دهد که فرمود: آنان کسانی هستند که در نهان از خدای خویش می ترسند و از روز جزا سخت در وحشتند.»[13]
پی نوشت ها:
- طبرسی، اعلام الوری، ص355؛ شیخ مفید، الارشاد، ص327.
- همان.
- همان. در اصطلاح راویان شیعه، مقصود از ابوالحسن اول، امام موسی بن جعفر(ع) و مقصود از ابوالحسن ثانی، امام هشتم(ع) می باشد.
- برای آگاهی بیشتر به کتاب تاریخ اسلام، نوشتة حسن ابراهیم حسن، ج4، ص420- 566 مراجعه کنید.
- رجال طوسی، ص409.
- مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ص611.
- غافر(40) آیة 85- 84.
- وسائل الشیعه، ج18، ص408.
- توبه(9) آیة 65.
- تذکرة الخواص، ص360.
- بحارالأنوار، ج50، ص128.
- همان، ص164.
- جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص384؛ تاریخ طبری، ج9، ص134.
/6262