تایتانیک آمریکایی و کوه یخی به نام ایران
یک کارشناس مسائل بین الملل به خبرآنلاین گفت: آمریکا اکنون در کشتی تایتانیکی قرار گرفته که هر لحظه احتمال برخورد با کوه یخی را دارد که نخواسته یا نتوانسته آن را ببیند ، و این اتفاق می تواند کل موجودیت نظم و نظام ساخته شده آمریکا را در خود غرق کند. بعد از کوه یخ روسیه و چین، نوک کوه یخ ایران از آب در مقابل آمریکا سردرآورده و این پرسش را مطرح می کند که توافق هسته ای ایران چرا باید برای آمریکا اولویت داشته باشد.
به گزارش خبرآنلاین،مرتضی خوانساری کارشناس سیاست خارجی در پاسخ به اینکه چرا برجام برای آمریکا امری حیاتی است؟ می گوید: «پس از هشت دور مذاکرات بر سر بازگشت به توافق هسته ای با همه فراز و فرود های آن که سیاست جهانی را بیش از یک دهه درگیر خود ساخته می توان گفت که امروز کشورهای جهان بیش از هر زمان دیگر شاهد شکافته شدن و فروپاشی کامل نظم بین الملل پس از جنگ سرد و نظم جدید هستند. زیرا آمریکا در نظم جدید مورد نظرش خود را به عنوان حامی نظم موجود معرفی می کند؛ و پویش های جهانی و منطقه ای را به سمت و سویی هدایت می کند که شاید بی ربط نباشدکه اگر ادعا کنیم شکست مذاکرات هسته ای ضربه کاری متعدد به پیکر نظم جهانی لیبرال سرمایه داری وارد خواهد کرد.»
در ادامه مشروح گفتگو را میخوانیم:
بر چه اساس این ادعا را مطرح می کنید لطفا کمی بیشتر این بحث را باز کنید،یعنی پرونده ایران نظم جهانی بین الملل را به هم خواهد زد؟
معمولاً هر ساخت قدرت، گفتمان و نظم موجودِ مسلط زمانی به مرور، جایگاه خود را از دست می دهد و در معرض فروپاشی قرار می گیرد و اساساً از مدیریت و یا پاسخ به بحران های موجود و یا مقاومت های ایجاد شده ناتوان می شود. این وضعیت امروز دامن آمریکا را گرفته است. در این شرایط از این پس در عرصه بین الملل شاهد ظهور و بروز بحران های متعددی خواهیم شد که می تواند شقِ سومی را هم تحت عنوان "بحرانِ عدمِ مدیریت جهانی" شناسایی کرد که نظام بین الملل نسبت به مدیریت بحران های آتی و حل و فصل آنها نا توان خواهد شد.
در فرآیند این تحول، پرونده هسته ای ایران به عنوان یکی از امنیتی ترین پرونده های قرن بیست و یکم اهمیت به سزایی در شکل دادن به نوعِ نظمِ در حال ظهور و یا بقای نظم پیشین دارد. نخست اینکه آمریکا و متعاقب آن فرانسه ، انگلیس و آلمان، به طور کلی با یک وضعیت هم آیندی بحران ها مواجه اند. بطوریکه قادر به یافتن راه حل برای بحران های پیشین نیستند و در نتیجه از پاسخ به چالش ها و یافتن راه حل برای بحران های آتی نیز ناتوان خواهند شد. در این میان هر چند آمریکا و سه متحد اروپایی اش به عنوان حامی و حافظ نظم موجود پس از جنگ سرد سعی در پاسخگویی به بحران ها و حفظ سازوکارهای موجود را دارند، لکن از دو مشکل عمده کلان رنج خواهند برد؛
نخست اینکه وضعیت موجود باعث روی کار آمدن قدرت های رقیب منطقه ای و جهانی شده و اکنون علاوه بر روسیه به عنوان رقیب امنیتی آمریکا، چین نیز در حال گرفتن جای آمریکا در راس ساختار اقتصادی نظام بین الملل تا سال 2030، طبق برآوردهای موجود است. اجرایی شدن طرح یک کمربند-یک جاده چین عملاً باعث خواهد شد که نظم جدید غیرسرمایه دارانه غربی جایگزین نظم جدیدی شود که با ایران و روسیه رابطه منطقی دارد.
درحالی که بحران بر سر مناطق تنش آلودی همچون تایوان و دریای چین جنوبی، آمریکا را بعد از بی ثمر شدن هزینه ها در افغانستان، بیش از پیش نگران هزینه کردن حتی برای حفظ وضعیت موجود کرده است، کاخ سفید اکنون اژدهای اقتصادی چین را در جهان و روسیه را در مرزهای شرقی اروپا در حال تلاش برای کشورگشایی مقابل خود می بیند. از سوی دیگر آمریکا در شرق آسیا با کره شمالی هم طرف است که می تواند با زدن جرقه جنگ اتمی تا سال ها اقتصاد جهان را دچار اختلال جدی کند. نفوذ ایران در خاورمیانه تا شمال افریقا و مدیترانه نیز مشکل جدی دیگرِ ایالات متحده است.
>>> بیشتر بخوانید:
نقش مخرب و مزاحمتآمیز تروئیکای اروپایی در مذاکرات
کلینی: سیاست قاشق خالی غرب باید پایان پذیرد
توان موشکی ایران معادلات را تغییر داده؛ تهدید تهران نتیجه عکس میدهد
در اینباره با چه آمریکایی مواجه هستیم؟
در داخل آمریکا هم دیگر با یک آمریکای نسبتاً منسجم حداقل در سطح مثلث تصمیم گیری پنتاگون، کنگره و قوه مجریه طرف نیستیم. ظهور ترامپ، انتخابات جنجالی ریاست جمهوری آمریکا در 2016 و 2020 و شکاف داخلی شدید، آمریکا را ناتوان از اقدام جدی کرده است. این وضعیت باعث شده است که کنگره و کاخ سفید در تعریف تهدید، درک از تهدید، نحوه مقابله و مواجهه با تهدیدات پیش رو به اجماع برای اقدام نرسند.
بحران موجود را اگر بحران در ایدئولوژی آمریکاییِ نظمِ لیبرال انترناسیونال در نظر بگیریم، کار به جایی رسیده که در سطح کلان ایدئولوژیک حتی آمریکا به دلیل مخالفت های آشکار دلیلی به حضور در سازمان های بین المللی نمی بیند. حتی دلیلی برای همکاری های بلند مدت با متحدین خود را هم ندارد، زیرا عمر توافق های موجود آمریکا مساوی با طول عمر دولت مستقر در کاخ سفید شده است. از سوی دیگر ظهور موج ملی گرایی و راست افراطی که با ترامپیسم به اوج خود رسیده، جریانی است که پس از ترامپ نیز ادامه یافته و در انتظار قدرت گیری ترامپ و جریان حامی او در انتخابات 2022پیش روست.
بنابراین هرگونه تغییر و تحول در دولت ها از دموکرات به جمهوری خواه و یا بالعکس، مترادف با امکان و احتمالِ بیرون آمدن از توافقات پیشین و اتخاذ رویکردی جدید است. این به نوبه خود باعث شده آمریکا حتی خودش نیز بین دو شعار مرتبط با ایدئولوژی ترامپ مبنی بر "اول آمریکا" و یا بازگشت بایدن به " نظم بین الملل" حیران و سردرگم باقی بماند و در تصمیم گیری ناتوان گردد. به عبارتی اینگونه فهم می شود که امکانِ پیشبرد یک رویه مشخص معطوف به تصمیم گیری در کشاکش درگیری های ایدئولوژیک، از کاخ سفید سلب شده و لذا امکان دادن تضمین واشنگتن به طرف ثالث در مناقشات موجود، مانند توافق هستهای با ایران یا توافق آب و هوایی پاریس را ندارد؛ و این در حالی است که نظم موجود بیش از هرچیزی بر اتحادیه های منطقه ای، منطقه گرایی، سازمان ها و رژیم های بین المللی استوار است و این تناقض در مواجه با رشد جریان راست افراطی در هیات حاکمه آمریکا می تواند در نهایت یکی دیگر از ضربه های ویران کننده به نظم جهانی باشد.
مسئله دیگر اما اینجاست که ساختار نظم موجود حتی دست و پای آمریکا را برای پرداختن به تهدیدهای جدی تر و نزدیک تر به خود بسته است. در مقابل تلاش بازیگران و قدرت های حتی غیر رقیب و متحد آمریکا برای اولویت بخشی به منافع ملی خود و جدایی از دستورکار کاخ سفید، یکی دیگر از مشکلاتی است که ایالات متحده را درگیر ساخته است.
با این تفاسیر منظور شما این است که پرونده هسته ای ایران می تواند میخی بر تابوت وضعیت فعلی آمریکا و خصوصا نظم جهانی باشد؟
اینطور بگویم که آنچه اکنون حائز اهمیت است این که آمریکا اکنون در کشتی تایتانیکی قرار گرفته که هر لحظه احتمال برخورد با کوه یخی را دارد که نخواسته یا نتوانسته آن را ببیند ، و این اتفاق می تواند کل موجودیت نظم و نظام ساخته شده آمریکا را در خود غرق کند.
بعد از کوه یخ روسیه و چین، نوک کوه یخ ایران از آب در مقابل آمریکا سردرآورده و این پرسش را مطرح می کند که توافق هسته ای ایران چرا باید برای آمریکا اولویت داشته باشد. در پرتو این هم آیندی بحران های متراکم و متقاطعی که هر روز در حال ازدیاد و اضافه شدن هستند این پرونده چه طور می تواند کلید قفل حل بحران های حیاتی در نظم موجود باشد.
پرونده هسته ای ایران به نظر می رسد اسبِ تروای سقوط نظم کنونی و یا حفظ آن تا زمان یافتن راه حل های دیگر با خرید زمان است. اما دلیل این ادعا چیست؟ موقعیت خاص ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران به نوعی قطعه گمشده پازل تکمیل تهدید علیه آمریکاست.
در شرایط کنونی آنچه که برای تصمیم گیران آمریکایی و غربی ها باید اهمیت داشته باشد عنصر زمان در میزان غنی سازی و برد موشک های ایران است. این موارد چیز هایی نیستند که با حمله نظامی و یا تحریم های بیشتر قابل بازگشت و اعاده به وضعیت قبل گردد. در این شرایط آمریکا باید امتیازاتی بسیار بیش از قبل به تهران بدهد تا ایران راضی شود تحت نظارت آژانس به فعالیت های هسته ای خود ادامه دهد.
روی دیگر سکه این است که ادامه غنی سازی در ایران عملا به معنی راه افتادن رقابت هسته ای در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا خواهد شد. در این وضعیت بسیار محتمل ترکیه، عربستان، امارات و مصر می توانند نخستین کشورهایی باشند که خواهان حق برابر جهت غنی سازی گردند. چیزی که می تواند به معنای پایان رژیم منع اشاعه هسته ای (ان پی تی) گردد که عملا به معنی مهر پایان رژیم کنترل تسلیحات هسته ای خواهد شد. پس حداقل برای جلوگیری از هسته ای شدن کشورهای منطقه خاورمیانه و آفریقا و حتی آمریکای لاتین لازم است که پرونده هسته ای ایران با امتیازاتی که به ایران داده می شود در قالب NPT و نظارت آژانس بگونه ای بسته شود که از رقابت های هسته ای جهانی جلوگیری نماید.
310 310