در جست و جوی علاج ناسیاست سیاست ایرانی
به انتشار از سایت معرفت نیوز
مشق نو در یادداشتی به قلم محمدرضا تاجیک رئیس مرکزبررسی های استراتژیک ریاست جمهوری در دولت اصلاحات نوشت: در وضعیت کنونی، بیش و پیش از هر زمانی نیازمند سیاست هستیم: سیاستی با طبیعت و گوهرهای خلاق، رخدادی، اتوپیایی، و انقلابی، سیاستی که از رهگذر و بهواسطهی آن مردم، مردم میشوند.
در نازایی تبآلود وضعیت کنونی، بیش و پیش از هر زمانی نیازمند سیاستی با طبیعت و گوهرهای خلاق، رخدادی، اتوپیایی، و انقلابی، سیاستی که از رهگذر و بهواسطهی آن مردم، مردم میشوند (تاسیس میشوند نه منحل)، سیاستی مبتنی بر برابری تمام افراد و متحققکردنِ ارادهی همگان، سیاستی انقلابی که متضمن تغییری رادیکال باشد، سیاستی راستین که نافی پلیس، یعنی همان «فرایند حکومت» که مبتنی است بر نظمدادن به گردآمدن انسانها بهصورت جماعت و تنظیمکردن توافقات آنها، و توزیع سلسلهمراتبی جایگاهها و کارکردهای افراد در جامعه.
سیاست در جامعهی امروز ما، امکان «سیاستشدن» یا «سیاستشدگی» را ندارد. آن سیاست که امروز تجربه میکنیم، همچون سوسیالیسم در آن لطیفهی قدیمی ضدکمونیستی لهستانی است که میگوید: «سوسیالیسم، ترکیبی است از عالیترین دستاوردهای تمام ادوار تاریخی گذشته: از جامعهی قبیلهای، وحشیگری را گرفته، از عهد باستان، بردهداری را، از فئودالیسم، روابط سلطه را، از سرمایهداری، استثمار را، و از سوسیالیسم، اسمش را».
ناسیاست سیاست ایرانی
سیاستِ ایرانی ما نیز، ترکیب و تجمیعی گنگ و گیج است از دقایق سیاستها و ناسیاستها و شبهسیاستهای گوناگون: از کهنسیاست، نوعی زندگی جماعتی، قضای اجتماعی همگن با ساختاری ارگانیستی و انداموار و بدون فضای تهی و ناممکنی چینهبرداری و چینهگذاری را، از پیراسیاست، سیاست بدون سیاست، منطق پلیس، حذف آنتاگونیسم و و امکان سوژهشدگی فردی را، از فراسیاست، نوعی تئاتر خیمهشببازی با نقشآفرینی و بازیگری دیگریهای کوچک و سناریونویسی و کرگردانی دیگری بزرگ را، از ابرسیاست، نظامیکردن عرصهی سیاست و اختهکردن امر سیاسی و مسکوتگذاشتن قابلیت ثباتشکنی آن را، از پساسیاست، پایان یا طرد و قدغنکردن سیاست را، از سیاست استعلایی و ادیسهوار افلاطون، سیاست چونان امر متعالی بر فراز هستندهها، نیل به هستیای متعالیِ پر، سرشار و کامل (عالم مُثُل) که هر آنچه وجود دارد سایه و روگرفتی ناقص از آن است و ما نیز، از آن دور افتادهایم، از علم سیاست مدرن، سیاست بهمثابه ماشین انداموار مرکزگرای مولد، علم حکومت و قدرت، و علم و هنر و فن چگونه بردن و خوردن و همیشه برحق و پیروز بودن، و از سیاست نامش را. این «ناسیاست» به بیانی دیگر، سیاستِ پتیاره، غیرفضیلتمند و غیراخلاقی است.
بیشتر بخوانید:
-
چشم انداز ۱۴۰۱ از نگاه عباس عبدی / بهترین و بدترین سناریوها برای ایران
- ارزیابی محمد فاضلی از ۱۴۰۱ / امید به گشایش های موقت ، آینده ایران بر لبه تیغ
چیستی سیاست راستین
سیاست راستین، از منظر آلن بَدیو، باید بر برابری قاطع تمام اشخاص مبتنی باشد و همگان را خطاب قرار دهد. ابزار خلق سیاستی برابریخواهانه ارادهی عام است و در قالب سوژهای سیاسی در نظر گرفته میشود که کنش همدلانهاش با یک جمعیت سازمانیافته پیوند میخورد. چنانکه بدیو مینویسد، سیاست، «یافتن عرصههایی نوین برای [تحقق] ارادهی عام» است.
بدیو اصرار دارد که سیاست راستین باید قویّاً محلی باشد و با جهانیسازی سرمایهدارانهی محلزداییشده و شکل معکوس آن که به جنبش ضدّ جهانیسازی موسوم است به یک اندازه مخالف است. اما از این امر که تمام سیاست محلّی است این نتیجه بهدست نمیآید که سیاست امری خاص است. برعکس، بدیو از چیزی سخن میگوید که آن را کلیگرایی محلی یا موقعیتمند مینامیم.
برای بدیو، ارادهی عام، نمیتواند نمایندگی شود، دستکم قطعاً نه بهوسیلهی هر شکلی از دولت. سیاست دربارهی نمایندگی دولت از طریق مکانیسم رأیگیری نیست، بلکه دربارهی حاضرسازی مردم در نزد خودشان است. بدیو مینویسد: «ذات سیاست، بنا بر دیدگاه روسو، حاضرسازی یا نمایش مردم را کاملاً تصدیق کرده و علیه بازنمایی و نمایندگی ایستادگی میکند». البته ارادهی عام نمیتواند نمایندگی شود. سیاست یعنی ساختن چیزی از هیچ از طریق کنش سوژهی جمعی؛ آنچه بدیو در جایجای آثار اخیرش آن را «وجود یک امر ناموجود» میخواند.
پس سیاست چیزی است که بدیو آن را «رخدادی محوشونده و ناپایدار» میخواند، کنشی که مردم بهواسطهی آن به عرصهی وجود درآمدنشان را اعلام کرده و درصدد وفاداری به آن اعلام برمیآیند. سیاست مبتنی بر رخداد ناممکن یا دستکم بسیار نامحتمل شده است. سیاست در فلسفهی بدیو همچون تاریخ در فلسفهی هایدگر است: بهندرت رخ میدهد.
چشم انداز طرحی نو
سیدجواد طباطبایی در مورد سیاست در آتن مینویسد: اقتدار فرمانروایان آن از فضیلتهای فردی آنان ناشی میشد…تاریخنویس آتنی دربارهی پریکلس، که یکی از برجستهترین رجال سیاسی دموکراسی یونانی بهشمار میآمد، گفته است که خاستگاه «اقتدار و اعتبار فردی او ویژگیهای اخلاقی» او بود، پریکلس «در امور مالی فرمانروایی بس درستکار» و در ادارهی امور عمومی شهر نیز «بیشتر از آنکه از خواستهای شهروندان پیروی کند، پیشوای شهر بود و آنان را هدایت میکرد»، از آنجا که خاستگاه اقتدار سیاسی پریکلس نادرستی و پتیارگی نبود، نیازی نداشت که در سخنگفتن خوشایند مردم را در نظر آورد و مصالح عمومی را فدای منافع خصوصی برخی یا گروهی از شهروندان کند.
از چنین پریکلسی در عرصهی سیاست امروز ما نه تنها خبری نیست که نیست، بلکه سیاست و سیاستپیشهگانی که تجربه میکنیم، در واقع، جزئی از نازایی تبآلود وضعیت اکنون ما هستند. از اینرو، شاید تنها راه برونشد از این وضعیت، سیاستی باشد که رخدادگون و انقلابی بر سیاست اکنون ما نازل شود و سقف آن را سخت بشکافد و طرحی نو دراندازد.
۲۱۲۱۳
محتوای منتشر شده به صورت خودکار از رسانه ی معتبر خبرگزاری خبر آنلاین جمع اوری شده است و معرفت نیوز در قبال محتوای منتشر شده هیچ مسئولیتی ندارد