جنگ برندهناشدنی پوتین
جنگها به ندرت طبق برنامه پیش میروند، به خصوص اگر به شعارها و لفاظی های خود اعتقاد داشته باشید.
همانطور که اخبار اوکراین را دنبال می کنیم، بررسی اینکه دقیقاً چه اتفاقی در حال رخ دادن است و امور به کجا می رود، می تواند چالش برانگیز باشد. هیچ کمبودی در اطلاعات وجود ندارد، اما بیشتر آن از رسانههای اجتماعی میآید که نمیتوان به همه آنها اعتماد کرد و اینها طبیعتاً نمیتوانند تصویر بزرگی را ارائه دهند. حتی در عصر دیجیتال، "مه جنگ" هرگز کاملاً از بین نمی رود. با این حال، هرآنچه را که برای برخی نتیجهگیریهای اولیه نیاز هست در اختیار داریم.
علیرغم برتری نیروهای روسی، آنها در روز اول جنگ که از مزایای غافلگیری تاکتیکی و تعداد بالقوه بسیار زیاد برخوردار بودند، کمتر از آنچه انتظار می رفت، پیشرفت کردند. حملات اولیه فاقد انرژی و انگیزه ای بود که به طور گسترده انتظار می رفت. اوکراینی ها مقاومتی پرشور نشان دادند و تلفاتی را به مهاجمان تحمیل کردند. با این حال روزهای آینده سخت تر و حتی دردناک تر خواهند بود. با این حال، هنوز هم منطقی است که بپرسیم آیا ولادیمیر پوتین جنگی غیرقابل پیروزی به راه انداخته است یا خیر. اگرچه روسها در نهایت ممکن است در نبرد پیروز شوند، اما اولین روز جنگ چیزی را که همیشه محتمل به نظر میرسید تأیید کرد ؛ اینکه هر پیروزی نظامی در آینده وجود داشته باشد، این یک جنگ فوقالعاده دشوار برای پوتین برای دست یافتن به پیروزی سیاسی خواهد بود.
یکی از مهمترین دلایلی که باعث میشود جنگها حتی زمانی که با اطمینان شروع شدهاند، نتیجه بدی داشته باشند، دست کم گرفتن دشمن است. سوگیری خوشبینانهای که منجر به پیشبینی پیروزی زودهنگام میشود، به فرضیه ها درباره یک حریف رو به زوال و بیدرایت مربوط می شود؛ حریفی با این مشخصات که آماده تسلیم شدن به محض اولین تهدید است. یاوهسرایی بیربط پوتین در سخنرانی ۲۱ فوریه و اظهارات بعدی او به همراه گفته های اطرافیانش به ما کمک کرد تا نه تنها دلیل ترجیحی او برای جنگ را درک کنیم، بلکه به این نکته نیز کمک کرد که چرا او فکر میکند میتواند پیروز شود. اگر همان طور که پوتین مدام مدعی است که اوکراین یک کشور نیست بلکه یک مخلوق مصنوعی، با دولتی غیرقانونی و تحت کنترل نازیهاست، تعجب آور نخواهد بود اگر او همچنین تصور کند که اوکراینیهای برای چنین موجودیتی نخواهند جنگید. آنها حتی ممکن است، همانطور که سفیر روسیه در سازمان ملل گفته از نیروهای روسی به عنوان آزادی بخش استقبال کنند.
در موازات دست کم گرفتن نیروهای دشمن، ممکن است دستبالا گرفتن از نیروهای خودی هم وجود داشته باشد. پوتین به طور کلی در جنگ های خود به خوبی عمل کرده است. او در سال ۲۰۰۰ با استفاده از جنگ دوم چچن برای نشان دادن ویژگی های رهبری خود بود که به ریاست جمهوری دست یافت. او در سال ۲۰۰۸ گرجستان را درهم کوبید تا از پیوستن آن به ناتو و از بین بردن مناطق جدایی طلبی که روسیه قبلاً در آنجا ایجاد کرده بود هشدار دهد. او کریمه را در سال ۲۰۱۴ از اوکراین جدا کرد و با موفقیت از بشار اسد در جنگ داخلی سوریه حمایت کرد. با این حال، جدیدترین عملیات نظامی او شامل استقرار نیروهای زمینی قابل توجهی نبوده است. در اوکراین، عملیاتها، از جمله الحاق کریمه، عمدتاً توسط نیروهای ویژه، همراه با شبهنظامیانی که توسط جداییطلبان در دونباس استخدام شده بودند، اداره میشد. زمانی که جداییطلبان به نظر میرسید ممکن است در تابستان ۲۰۱۴ شکست بخورند، پوتین نیروهای منظمی را فرستاد که واحدهای ناآماده و هنوز آماتور اوکراینی را نابود کنند. در سوریه، روسها نیروی هوایی را تأمین کردند اما پیاده نظام را نه.
بنابراین تجربه آنها از عملیات زمینی در مقیاس بزرگ اندک است. وقتی این با تکبر در مورد محدودیتهای دشمن بالقوه همراه میشود، آنگاه ممکن است این امر به شروع غیرقابل اطمینان این کارزار کمک کرده باشد. مهمترین نمونه آن نبرد برای هوستومل، فرودگاهی در نزدیکی کیف بود که روس ها سعی کردند با نیروهای هلیبورد آن را تصرف کنند. اگر این فرودگاه به سرعت گرفته می شد، روس ها می توانستند با نیروهای نظامی به سرعت به کیف بروند. اما این یک قمار بود زیرا آنها بدون پشتیبان در موقعیتی آشکار قرار داشتند. اوکراینی ها تعدادی از هلیکوپترها را سرنگون کردند و سپس در یک نبرد شدید نیروهای روسی را درهم کوبیدند. این تجربه گویای آن است که پس از ماهها برنامهریزی برای کل این عملیات، که در آن هر مرحله به دقت برنامهریزی شده است، برنامهریزان تصمیم گرفتند در روز اول جنگ، اقدامی با ریسک بالا انجام دهند.
این ممکن است چیزی بیش از یک فرجه موقت برای کیف نباشد. گزارشهای مربوط به ۲۶ فوریه از حملات موشکی و حتی درگیریها در داخل شهر تاکید میکند که این شهر مهمترین هدف روسیه است. بنابراین عاقلانه نیست که به این نتیجه برسیم که نیروهای روسی در آینده با مشکل مواجه خواهند شد. آنها یاد خواهند گرفت که با حریفان خود با احترام بیشتری رفتار کنند و در حرکات خود روشمندتر باشند. با این حال برداشت اولیه مهم است. به ما یادآوری شده است که روحیه و عزم کسانی که از کشورشان دفاع می کنند بیشتر از کسانی است که تهاجم می کنند، به خصوص اگر مطمئن نباشند که چرا مهاجمان این کار را انجام می دهند. اکنون می دانیم که اوکراینی ها برای دفاع از کشور خود جدی هستند و مقاوم هستند. آنها مرعوب نشده و عرصه را وگذار نکرده اند. یک عمل انجام شده سریع به وقوع می پیوست به پوتین کمک زیادی می کرد. برای مثال، طراحی و اجرای تحریمهای غرب، اگر در شرایطی غیر از غلبه این عقیده وضع می شد که روسیه پیروزی آسانی در پیش دارد، بسیار متفاوت می بود.
مقاومت آشکار اوکراین و هزینههای جنگ برای هر دو طرف، تهدیدات پوتین را در داخل افزایش میدهد. همانطور که تعدادی از تحلیلگران خاطرنشان کردهاند که با تمام شدن ذخایر موشکهای هدایتشونده دقیق روسیه و کشیده شدن به جنگ شهری، نبرد میتواند وحشیانه شود. گروزنی پایتخت چچن و شهر حلب سوریه در عملیاتهای تحت رهبری روسیه با هدف قرار دادن مستقیم غیرنظامیان، خود هدف قرار گرفتند. با این حال، سطح مخالفت پر سر و صدا در روسیه (و عدم حمایت مشتاقانه) قابل توجه است. از پوتین بعید بود که اصرار کند اوکراین باید واقعاً بخشی از روسیه باشد و سپس از مردم انتظار داشته باشد که بمباران اسلاوها و اقوام روس ها را تحمل کنند. پوتین، مانند بسیاری از خودکامگان، از مردم خود میترسد و ممکن است نگران واکنش آنها به تلفات بیشتر، وحشیگری در اوکراین و محکومیت بین المللی باشد.
برای آن دسته از ما که مدتهاست فکر میکردیم چرا پوتین وارد یک جنگ تهاجمی میشود، معمای اصلی این بوده که او میتواند از نظر سیاسی به دست یافتن چه چیزی امیدوار باشد. یک لشکرکشی محدود در شرق اوکراین تا حدی منطقی بود زیرا منطقه ای را ایجاد می کرد که می توانست در طول زمان حفظ و دفاع کرد. مقیاس فعلی عملیات کمتر منطقی است زیرا اساساً نیاز به تغییر رژیم در کیف دارد. در عراق و افغانستان، ایالات متحده و بریتانیا از طریق تجربه تلخ آموختند که این کار چقدر می تواند دشوار باشد. به زبان ساده، حتی رهبران نسبتا معتبر با ریشههای محلی قوی که توسط خارجیها به کار گرفته شدهاند، مشروعیت محدودی دارند و به زودی برای حفظ قدرت خود به نیروی اشغالگر متکی خواهند شد.
قبل از این، نیروهای روسیه باید ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور این کشور را بیابند و با او معامله کنند. او تاکنون به عنوان یک رهبر غیرمنتظره جنگ با عزت و شجاعت به ایفای نقش پرداخته است. پوتین می خواهد که او از سر راه کنار برود. زلنسکی در حال حاضر اصرار دارد که باید در کیف بماند و تلاشهای جنگی را هدایت کند، حتی با وجود آنکه گزارش میرسد که خرابکاران روسی در شهر هستند. در شرایطی ممکن است تصمیم سختی در مورد نقل مکان به غرب اوکراین یا حتی ایجاد یک دولت در تبعید گرفته شود. تا زمانی که او بتواند در اوکراین به فعالیت خود ادامه دهد، رهبری او به منزله توبیخ پوتین است.
حتی اگر دولت کنترل پایتخت را از دست بدهد و مجبور به فرار شود و سیستم های فرماندهی نیروهای اوکراینی شروع به از بین رفتن کنند، این بدان معنا نیست که روسیه در جنگ پیروز شده است. این فقط ذهنیتی است که نمی تواند سرچشمه های هویت ملی اوکراین را درک کند مبنی بر باور اینکه یک شخصیت سازگار می تواند به عنوان رئیس جمهور اوکراین منصوب شود و انتظار داشته باشد بدون حمایت یک نیروی اشغالگر برای مدت طولانی دوام بیاورد. روسیه به سادگی تعداد و ظرفیت لازم برای حفظ چنین نیرویی را برای مدت طولانی ندارد.
می توان تصور کرد که با نظر به تجربیات انقلاب نارنجی در سال های ۲۰۰۴-۲۰۰۵ و جنبش موسوم به میدان در سالهای ۲۰۱۳-۲۰۱۴، پوتین تا حدودی نقشی که "قدرت مردمی" می تواند در این کشور ایفا کند را به رسمیت بشناسد، مگر اینکه دوباره پروپاگاندای خود را باور کند. که این جنبش ها توسط آمریکا و متحدانش هدایت شده اند. اوکراین با ناتو مرز زمینی دارد و تا زمانی که نیروهای منظم اوکراینی در حال جنگ هستند، تجهیزات می توانند از آن عبور کنند و سپس به شورش ضد روسیه در صورتی که این درگیری به آن مرحله برسد، ختم شود. به همین دلیل مهم است که صرفاً روی دستیابی روسیه به اهداف نظامی خود تمرکز نکنیم. این همان چیزی است که می تواند تمام توجه ما را از مقاومت غیر نظامی و شورش منحرف کند.
یک نکته مهم در مورد جنگ ها که من بسیاری از آنها را مطالعه کرده ام، این است که به ندرت طبق برنامه پیش می روند. رویدادهای احتمالی یا عملیات ضعیف اجرا شده میتوانند به تغییرات ناگهانی در استراتژی نیاز داشته باشند. عواقب ناخواسته می تواند بسیار مهم باشد. اینها تلههایی هستند که همه جنگها را احاطه کردهاند و بخاطر همین است که جنگ را فقط باید با دلایل موجه شروع کرد و قانعکنندهترین آنها دفاع از خود است. تصمیم برای شروع این جنگ بر دوش یک نفر است. پوتین نسبت به اوکراین وسواس زیادی پیدا کرده است و تمایل به تئوری های ظالمانه ای دارد که به عنوان بهانه ای برای جنگ به کار می رود اما ممکن است دیدگاه های او را نیز منعکس کند. جان های بسیاری به دلیل شرایط و شخصیت عجیب این فرد منزوی، کووید هراس و ترسیده از اوکراینی که در ذهن اوست، از دست رفته است. در مقاطعی در دموکراسیها، ما در مقایسه با مستبدانی که میتوانند با تفکر درازمدت و سپس برداشتن گامهای متهورانه بدون نیاز به متقاعد کردن مردم، گوش کردن به منتقدان یا عقب نشستن بخاطر محدودیت هایی مثل حکومت قانون از ما پیشی بگیرند؛ همینطور بخاطر سستی، ناهماهنگی، کوتهاندیشی و سکون تصمیمگیری خود ابراز تاسف میکنیم. پوتین به ما یادآوری میکند که خودکامگی میتواند منجر به خطاهای بزرگ شود، و در حالی که دموکراسی به هیچ وجه ما را از انجام اشتباهات خود باز نمیدارد، حداقل به ما فرصتهایی را میدهد تا به سرعت به سمت رهبران جدید و سیاستهای جدید حرکت کنیم. ای کاش این اتفاق اکنون برای روسیه بیفتد.
*منبع: نیوستیتزمن
۳۱۱۳۱۱