تلخ و شیرینهای ۲۳۶۵ کیلومتر رکابزنی/در یکی از شهرها دوچرخهسواری زن را خلاف شرع میدانستند
«بهناز هدایتی» دوچرخه سواری است که توانست ۲۳۶۵ کیلومتر را رکاب بزند. این فعال حوزه گردشگری و مدرس زبان انگلیسی در گفتوگو با خبرآنلاین از تجربهی سفر خود میگوید.
مظاهر گودرزی: بیش از ۲ هزار و سیصد کیلومتر را در ۹۰ روز رکاب زده است. «بهناز هدایتی» دوچرخه سواری است که از مهرماه سال جاری سفر خود را شهر به شهر با دوچرخه از استان اردبیل شروع کرد و در بندرعباس خاتمه داد. او در طول مسیر تجربههای جالبی دارد، از تصادف گرفته تا مواجه شدن با شهری که اجازه دوچرخه سواری به او ندادند. هدایتی با شعار «زن ایرانی پا در رکاب صلح جهانی» تلاش کرد در سفر خود جاذبههای گردشگری ایران را به گردشگران خارجی معرفی کند تا به ایران سفر کنند، او میگوید: «یکی از اهدافم سفر به کشورهای دیگر با دوچرخه است.»
این فعال حوزه گردشگری درباره تجربه خود از واکنش دیگران به دوچرخه سواری زنان بیان میکند: «محدودیت و سختیهایی که برای زنان دوچرخه سوار وجود دارد برای مردان نیست، مردان خیلی راحتتر میتوانند رکاب بزنند یا کمپ کنند، اما دوچرخه سواری برای یک زن علاوه بر وجود برخی نگاههای سنگین، سختیها و محدودیتهایی هم دارد.»
او از تلاش کردن برای رسیدن به اهدافی که در سر دارد به خبرآنلاین میگوید.
متن کامل این گفتوگو در ادامه آمده است.
چه شد که تصمیم گرفتید ایران گردی کنید؟
تصمیمم برای ایران گردی همزمان با شیوع کرونا و تعطیلی صنعت گردشگری بود، این رکود ناگهانی فرصتی شد برای شروع سفرم با هدف معرفی جاذبههای گردشگری هر منطقه به زبان انگلیسی برای جذب گردشگر خارجی، همیشه بهعنوان یک راهنمای گردشگری این دغدغه را داشتم که قدمی در معرفی جاذبههای ناشناخته ایران بردارم، خیلی از زیباییهای جاذبههای ایران بهنظرم ناشناخته باقی مانده و نیاز بهحمایت و مشارکت همه ارگانها بخصوص سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی دارد.
چرا دوچرخه را بهعنوان وسیله نقلیه این سفر طولانی انتخاب کردید؟
چون تنها وسیلهای است که لذت سفر را صد چندان میکند. بهنظرم این وسیله سبز و حامیِ محیط زیست چنان تاثیری بر سلامت روح و روان و جسم آدم دارد که قابل مقایسه با هیچ وسیله دیگری نیست؛ علاوه بر این من علاقه داشتم با وسیلهای سفر کنم که آرام و آهسته حرکت کند تا بتوانم جاذبههای بیشتری را در مسیر ببینم و آنها را معرفی کنم. پنج سال است که راهنمای تورهای گردشگری ورودی به کشور هستم که اکثراً فقط یک مسیر مشخص یعنی همان مسیر کلاسیک گردشگری را برای گردشگران خارجی درنظر میگیرند، درحالیکه بقیه مسیرها بخصوص سواحل دریای خزر، خیلج فارس و دریای عمان برای اکثرشان ناشناخته بود، برای همین دنبال حرکتی فرهنگی ورزشی بودم که علاوه بر معرفی جاذبهها به زبان انگلیسی، گردشگری با دوچرخه بخصوص فرهنگ دوچرخه سواری زنان را در سفر ترویج بدهم.
کی سفرتان را شروع کردید؟
جرقه این کار سال ۹۹ زده شد اما از آنجاییکه برای شروع این سفر نیاز به آمادگی و مجوزهایی از طرف فدراسیون دوچرخه سواری و اداره کل ورزش و جوانان بود یک مقدار زمان برد تا بالاخره چهارم مهرماه امسال سفرم را شروع کردم.
چه مجوزهایی لازم بود؟
برای سفرهای سایکل توریستی صدور کارت سایکل توریستی و مجوز رکابزنی از فدارسیون دوچرخه سواری و اداره کل ورزش و جوانان استان میتواند در بسیاری از مشکلاتِ مسیر راه گشا باشد.
وقتی خواستید یک سفر تنهایی با دوچرخه را شروع کنید واکنش خانوادهتان چه بود؟
من از ۱۹ سالگی تنها سفر میکنم برای همین مشکلی در تنها سفر کردنم نبود، فقط خانوادهام خیلی نگران وسیلهی پر ریسکی که من برای سفر انتخاب کردم بودند، با این وجود از من حمایت کردند، من هم سعی میکردم گزارش لحظه به لحظهی سفرم را برای مادرم بفرستم.(با خنده)
چقدر آمادگی لازم برای این سفر را داشتید؟
من حدود ۱۰ سال هست که رکاب میزنم، ۵ سال کراس کانتری کار کردم، آمادگی جسمانی برای این سفر را داشتم اما باید خودم را بهلحاظ روحی روانی آماده میکردم، برای همین مدتی طول کشید تا خودم را قویتر کنم و ترسم را از جاده از بین ببرم، چون بهنظرم رکابزنی در جاده بیشتر نیاز به یک روحیه قوی دارد تا به یک جسم قوی، اگرچه قبلتر هم تجربه سفر سایکلی بهصورت گروهی را داشتم ولی اینبار باید خودم رو برای ۹۰ روز رکابزنی دور ایران آماده میکردم.
چند کیلومتر رکاب زدید؟
۲۳۶۵ کیلومتر را از استانهای اردبیل، گیلان، مازندران، گلستان، خراسان شمالی، خراسان رضوی، فارس، بوشهر و هرمزگان با شعار «زن ایرانی پا در رکاب صلح جهانی» بهتنهایی رکاب زدم تا این پیام را بههمه منتقل کنم که بهایرانِ امن سفر کنید و از زیباییهایش لذت ببرید. بیش از صد شهر و روستا را با موفقیت رکاب زدم و خوشحالم که توانستم بهعنوان عضو کوچکی از صنعت گردشگری نقش کوچکی در معرفی جاذبههای گردشگری هر منطقه بهزبان انگلیسی داشته باشم.
در طول سفر اتفاق پیشبینی نشدهای هم برایتان رخ داد؟
بله، دو بار تصادف کردم، یکبار در نوشهر طوریکه دوچرخهام بهشدت خسارت دید، یک هفته تعمیر دوچرخه و درمان خودم طول کشید، یکبار هم در جاده یک تریلی هجده چرخ با سرعت زیاد از کنارم عبور کرد و متاسفانه بوق شدیدی گرفت، همین مسئله سبب شد من تعادلم را از دست بدهم، بهشدت زمین بخورم و سرم به سنگ کنار جاده برخورد کند، باید بگویم کلاه دوچرخه سواری واقعاً نجات بخش بود. آن لحظه با گریه به خودم میگفتم از همین راهی که آمدی برمیگردی(با خنده) اما کمی بعد که آرامتر شدم گفتم چی شده حالا؟ همه اینها برای دوچرخه سواری طبیعی است و پیش میآید. یکبار هم بچههای بازیگوش کنار جاده بهطرفم سنگ پرتاب کردند که شانس آوردم برخوردی نداشت.
کدام مسیر برایتان از همه سختتر بود؟
در جادههای شمال تردد ماشینهای سنگین زیاد بود و گاهی نگران تصادف میشدم، اما رکاب زدن در جاده مغدان به بندر مقام واقعا سخت بود.
در سفرتان موقعیتی پیش آمد که احساس کنید در وضعیتی هستید که امنیت ندارید؟
ببینید، جادهها امن بودند، البته من از قبل با پلیسراه و پاسگاههای مرزی هماهنگ میکردم و آنها به من اطلاع میدادند که مسیری که انتخاب کردهام مناسب رکابزنی هست یا نه. یک خاطره جالب برایتان بگویم، من از موتور سوارها معمولاً میترسم، مسیر مغدان به بندر مقام که جادهی زیبایی هم هست بسیار خلوت بود، طوریکه شاید هر ۱۵ دقیقه یک ماشین از آنجا عبور میکرد، در آن جاده که رکاب میزدم متوجه یک موتور سوار شدم که دائم دنبال من میآمد، گاهی از من جلو میزد و گاهی عقبتر حرکت میکرد، به خودم گفتم حتما از اشرار جاده است خدا رحم کند. با موتور آمد کنارم گفت خانم چیزی نیاز دارید، من جواب ندادم، واقعاً ترسیده بودم. ده دقیقه بعد مجدد برگشت و گفت از کجا میآیی و به کجا میروی، با صدای لرزان گفتم اهل همینجا هستم و پدرم هم رئیس پاسگاه اینجاست، آقای موتورسوار بلند زد زیر خنده و گفت مگر شما یک ساعت قبل با پاسگاه تماس نگرفتید و گفتید از اردبیل با دوچرخه دو هزار کیلومتر رکاب زدی و میخواهی این جاده را هم رکاب بزنی، خندهام گرفت و آنجا متوجه شدم از طرف پاسگاه مرزی برایم اسکورت فرستاده بودند تا در جاده از من مراقبت کنند.
جایی شد که احساس کنید چون دوچرخهسوار زن هستید نگاهها به شما سنگین است یا آزار و اذیتی وجود دارد؟
ببینید آزار و اذیتی وجود نداشت. ولی مثلاً در برخی از شهرها سنگینی نگاه به یک دوچرخهسوار زن را حس میکردم، بیشتر اینطور برداشت میکردم که این فرهنگ آنجاست، اینطور مواقع سعی میکردم از دوچرخه پیاده شوم و آن مسیر را با دوچرخه پیاده طی کنم چون نمیخواستم به فرهنگشان بیاحترامی کنم.
مواجهه شما با تفاوت بین دوچرخهسواری زنان و مردان چیست؟
محدودیت و سختیهایی که برای زنان دوچرخه سوار وجود دارد برای مردان نیست، مردان خیلی راحتتر میتوانند رکاب بزنند یا کمپ کنند، یا از پوشش راحتتری برای دوچرخهسواری استفاده کنند، اما دوچرخهسواری برای یک زن علاوه بر وجود برخی نگاههای سنگین، سختیها و محدودیتهایی هم دارد. مثلاً در این سفر در یک شهر با این مواجه شدم که دوچرخهسواری زن را اقدامی خلاف شرع میدانستند، حتی به من گفتند دوچرخهام را سوار نشوم وگرنه آن را توقیف میکنند، فقط برای اینکه یک زن داخل شهرشان دوچرخهسوار شده بود، بنابراین از آن شهر بدون رکاب زدن و معرفی جاذبهها عبور کردم.
حالا که در ۹۰ روز مسافت زیادی در ایران را رکاب زدید، به فکر یک سفر برون مرزی هم هستید؟
یکی از اهدافم سفر به کشورهای دیگر با دوچرخه است، بعد از اینکه چندتا تور سایکل توریستی دور ایران برگزار کردم حتما سفر برون مرزی را از کشورهای آسیایی شروع میکنم. علاقه دارم فرهنگ دوچرخهسواری زنان و گردشگری با دوچرخه را ترویج دهم و قطعاً در این مسیر نیاز به حمایت دارم.
میدانید ممکن است برای سفر برون مرزی با مخالفت قانونی همسرتان مواجه شوید؟
البته خدا رو شکر که مجرد هستم، نیازی به اجازه همسر برای خروج از کشور ندارم، اما میدانم برخی ورزشکاران زن با این مشکل مواجه شدهاند، واقعاً اتفاق خوبی نیست که یک زنِ ورزشکار برای خروج از کشور نیاز به اجازه همسر داشته باشد، من هیچوقت زیر بار چنین قانونی نمیروم.
اجازه دهید به ماجرای سفرتان برگردیم، در روز چند ساعت رکاب میزدید؟
معمولاً ۷ صبح رکاب زدن را شروع میکردم تا ۳ بعدازظهر، اینطور بگویم که حدود ۷۰ تا ۸۰ کیلومتر در روز رکاب میزدم. دوچرخه خودم دوچرخهی کوهستان هست چراکه رشته اصلی من کراس کانتری است و این مدل دوچرخه با دوچرخههای سایکل توریستی متفاوت است، اما چون من فرصت کمی برای تعویض و خرید دوچرخه داشتم از دوچرخه خودم برای سفر استفاده کردم، سعی میکردم خیلی سبک سفر کنم، کل باری که حمل میکردم ده کیلوگرم بود که طرفین دوچرخه تقسیم کرده بودم. . فقط یک نکته را باید بگویم، وقتی مشهد بودم به من اطلاع دادند که گردهمایی سایکل توریستها و روسای هیأت دوچرخه سواری استانها با رئیس فدراسیون دوچرخه سواری در استان فارس برگزار خواهد شد که من باید بهعنوان مسئول کمیته سایکل توریست هیأت دوچرخه سواری استان اردبیل حتما حضور داشته باشم و از آنجاییکه باید بهموقع به این نشست میرسیدم فاصله بین مشهد تا شیراز را با وسیله نقلیه طی کردم و این موضوع را هم قبلاً گفتهام.
در طول سفرتان زمان استراحت کجا اقامت داشتید، کمپ میزدید؟
بهخاطر اینکه تنها بودم جایی کمپ نمیزدم و دوست داشتم جای امنی داشته باشم، بلاخره تنها کمپ زدن در جاده یا کویر ترسناک است، برای همین با اداره ورزش هر شهری از قبل هماهنگ میکردم تا بتوانم از اقامتگاههای آنها استفاده کنم، شهرهایی هم که امکانات اداره ورزش کم بود خودم اقامتگاههای بومگردی یا هتل میگرفتم.
هزینه سفرتان چقدر شد؟
خیلیها از من میپرسند برای این سفر چقدر کمک هزینه گرفتهام، باید بگویم برای سفری که من انجام دادم یک ریال هم از جایی به من کمک نشد، همه هزینهها از تعمیر دوچرخه، درمان، خورد و خوراک، حملونقل و اسکان از پساندازهای خودم بود. این مبلغ هم تقریباً چیزی حدود ۱۵ تا ۱۶ میلیون تومان برای ۹۰ روز سفر شد، دقیق نمیگویم چون هنوز حساب و کتاب نکردهام (با خنده). واقعا گاهی گرانی مواد غذایی برایم اذیت کننده بود، قیمتها خیلی بیشتر از چیزی که تصور میکردم بود. اما طوری هزینهها را مدیریت کردم که از عهده هزینه سفر بربیایم. در این مدت هم نه از میراث فرهنگی، نه فدراسیون و نه هیچ ارگان دیگری کمک هزینهای دریافت نکردم.
شغلتان چیست؟
تدریس و ترجمه زبان انگلیسی و راهنمایی تورهای گردشگری، بیشتر درآمدم از کلاسهای آموزش زبان است. و هزینه سفرم را از همین راه تامین کردم.
تحمل این سختیها در سفری که قطعاً مشکات زیادی داشت برای چه بود، شما چه هدفی داشتید؟
مهمترین و اصلیترین چیزی که در این سفر بهدست آوردم عشق بود و خدا، من خدا را در لحظه به لحظهی سفرم دیدم و حساش کردم، سفر به من عشق، شور، شیدایی و خلاقیت را یاد داد، بهنظرم سهم آدمها از خوشبختی بهمیزان عشقی هست که از خودشان ایثار میکنند. سرمایه بعدی من در این سفر دوستان و مردمان مهربانی بودند که نود روز من را همراهی کردند.
و کلام آخر
روی صحبتم با دختران ایرانم است،خودتان را باور کنید، هر روز قویتر و محکمتر در راه هدفتان قدم بردارید و خودتان را دست کم نگیرید. بزرگترین مانع پیشرفت بهانههایی هست که در ذهنمان پرورش دادیم. هر روز و هر لحظه تلاش مستمر داشته باشید، تلاش کنید و بدانید که موفقیت صرفاً نتیجه نیست بلکه همان لحظهای است که دارید تلاش میکنید، همیشه به یاد داشته باشیم موفقیت یک حس و رضایت درونی از تمام لحظاتی است که در راه هدف قدم برمیداریم. پدرم همیشه میگفت طوری زندگی کن که وقتی به گذشته نگاه کردی برای تمام لحظههایی که در مسیر هدفت گام برداشتی سرت را بالا بگیری و بلند بگویی خدایا شکرت.
بیشتر بخوانید:
گردشگران از ورود به یک جزیره در هرمزگان منع شدند
کارشناسان موزه لوور در خراسان شمالی کدام اثر باستانی را کشف کردند؟
۴۷۲۳۳