یک نامه برای دهه هشتادیهایی که از مریخ نیامدهاند!
ما دیدیم دارد روایتی صورت میگیرد که خلاف واقعیت است؛ اینکه زن در ایران در اسارت است و سرکوب و تحقیر و محدود میشود. ما، گروهی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز فکر کردیم در این شرایط، سکوت ما صحه میگذارد روی این تحریف.
به گزارش بهداشت نیوز، «ما در دانشگاههای همین کشور درس خواندیم، پزشک شدیم، جراح، چشمپزشک، متخصص قلب و زنان، دندانپزشک و داروساز شدیم و دردهای مردان و زنان و کودکان فارس و گیلک و کرد و لر و ترک و بلوچ و عرب را درمان کردیم. روزهای پر اضطراب کرونا را کنار مردممان ماندیم. دارو و واکسن ساختیم، استاد دانشگاه شدیم، مقاله نوشتیم، در کنفرانسهای بینالمللی شرکت کردیم و البته هیچ کجا را برای بودن و بالیدن، امنتر و آزادتر از سایه پرچم میهنمان نیافتیم.»
از راهِ رفته میگویند و از قلههای فتحشده. از موقعیتهای بدیهی امروز برای دختران و زنان ایرانی که دیروز، آرزو و رؤیا بودند؛ دور و دستنیافتنی. جمعی از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز هموطن وقتی قلم به دست گرفتند تا برای دختران نوجوان ایران نامه بنویسند، همه خاطرات تلخ دختران و زنان این سرزمین در سالیان دور که از مادران و مادربزرگهایشان شنیده بودند، در ذهنشان مرور شد. خاطرات روزهای دور و سختی که خانم دکتر شدن برای دختران ایرانی، شبیه یک آرزوی محال بود و زنان باحیا ترجیح میدادند درد و رنج بیماری را به جان بخرند اما دردشان را به آقای دکتر هندی نگویند.
از دیروز و نشدنیهایش گفتند و به امروز رسیدند که هیچ دری به روی دختر ایرانی، بسته نیست و قدم گذاشتن در هیچ راهی برایش غیرممکن به نظر نمیرسد. شاهدش، همین جمع حدود هزار نفری از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز امضاکننده این نامه که همپای همکاران آقا در حال فعالیت و خدمترسانی هستند و تازه این، مشتی است نمونه خروار از جمع بزرگ زنان در جامعه پزشکی ایران. شاهدش، صحبتهای وزیر بهداشت در همایش «بانوی طبیب»، آنجا که گفت: «حوزه سلامت بیش از حوزههای دیگر مفتخر به حضور بانوان توانمند، پژوهشگر و فداکار است به طوری که در حال حاضر، حدود ۶۰ درصد از نیروهای وزارت بهداشت، خانم هستند.»
به بهانه انتشار این نامه، به سراغ چند بانوی پزشک موفق رفتیم و از انگیزهشان برای امضای این نامه و نظرشان درباره وقایع اخیر پرسیدیم.
وقتی ما هستیم، یعنی راست نمیگویند
نمیشود از زیباییهای نامه صمیمانه جمعی از بانوان جامعه پزشکی به دختران نوجوان ایران گفت و یادی نکرد از ایدهپردازان خوشذوق این نامه خاص؛ بانوان پرتلاشی که جوانی، مادری و پزشک بودن را یکجا در خود دارند. با همین نگاه، گفتوگو را با یکی از همین پزشکان خوشفکر بانی نگارش نامه شروع میکنم. برای دکتر «زهرا موحدینیا»، دستیار تخصصی پزشکی اجتماعی و دوستانش، یک انگیزه مهم برای نوشتن این نامه وجود داشت و آن، رساندن حقیقت به دختران نوجوان جامعه در بحبوحه دروغ و تحریف بود. او در این باره میگوید: «ما دیدیم دارد روایتی صورت میگیرد که خلاف واقعیت است؛ اینکه زن در ایران در اسارت است، سرکوب میشود، تحقیر میشود، محدود میشود. ما، جمع هزارنفری از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز که تازه بخشی از زنانی هستیم که در جمهوری اسلامی توانستیم به رشد و بالندگی برسیم، فکر کردیم در این شرایط، سکوت ما صحه میگذارد روی تحریف روایتی که دارد انجام میشود. به همین دلیل تصمیم گرفتیم این نامه را بنویسیم. در واقع این نامه کوتاه، یک روایتگری بود از واقعیات موجود جامعه ایران درباره دختران و زنان.
درواقع هدف اصلی ما، امیدآفرینی بود و میخواستیم به دختران نوجوان جامعهمان که دارند محتوا و خوراک فکریشان را از رسانههای بیگانه میگیرند، بگوییم: ما را هم ببینید؛ زنان فراوانی که در بستر جمهوری اسلامی به معنای واقعی زن زندگی آزادی، رشد کردند و شکوفا شدند. دلمان میخواست به دختران جامعه بگوییم امنیتی که در کشور ما برای دانشگاه رفتن وجود دارد، عدالت جنسیتی که در دانشگاههایمان وجود دارد؛ چه در زمینه دانشجویی و چه در کرسیهای تدریس و… اینها را هم ببینید.»
اما چرا نامه؟ خانم دکتر درباره قالبی که برای صحبت با دختران نوجوان انتخاب کردهاند و از دلیل نوآوریشان در نگارش «نامه» به جای صادر کردن «بیانیه» اینطور میگوید: «ما دوست داشتیم حرفمان را بی واسطه به مخاطب اصلیمان بزنیم. دلمان میخواست با همان کسی صحبت کنیم که باید یک آیندهای در این جامعه برای خودش متصور باشد و برای آن آینده تلاش کند، کسی که باید یک هویتی برای خودش شکل بدهد و برای آن مطالبه و مبارزه کند. درواقع ترجیح دادیم به دور از جنجالهای اجتماعی و سیاسی، حرفمان را به کسی که باید، بزنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم نامهای خطاب به دختران نوجوان ایران بنویسیم و حرفهایمان را در آن نامه به آنها بزنیم.» اما ماجرا وقتی جذابتر میشود که بدانید این خانم دکترهای نکتهسنج حتی به نگارش این نامه هم بهعنوان یک موضوع مهم تخصی نگاه کردهاند و کاملاً هدفمند اقدام به این کار کردهاند: «ما برای نگارش این نامه، مشاور نوجوان داشتیم به این ترتیب که نامه را هم به فردی که کارش نویسندگی برای نوجوانان است، دادیم و نظرش را جویا شدیم و هم از نظرات چند دختر نوجوان بهعنوان نمایندگان جامعه هدف این نامه استفاده کردیم.
نویسنده حوزه نوجوانان از این جهت به ما کمک کرد که در نامه از چه کلیدواژههایی استفاده بشود یا نشود. علاوهبراین، ۷، ۸ دختر نوجوان هم نامه را قبل از انتشار خواندند و نظرشان را اعلام کردند. برای مثال گفتند متن، طولانی است. ما هم بخشی از متن را حذف کردیم که از حوصله مخاطب نوجوان خارج نباشد. تعدادی دیگر از این بچهها هم معتقد بودند اگر این نامه تبدیل به یک کلیپ و محتوای مولتی مدیا شود، تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.»
اما بسیاری از امضاکنندگان این نامه، از زاویه نگاه مادرانه هم به مخاطبان نامهشان نگاه میکنند. «مامان دکتر»هایی که قبل از تاکید بر پزشک و متخصص بودن خود، به مادر بودنشان افتخار میکنند و آن را شأنی والاتر میدانند. دکتر زهرا موحدینیا هم که مادر ۴فرزند است، حرفها دارد در این زمینه و از این فرصت برای بیانش حسن استفاده را میبرد: «ازآنجاکه من یک مادر هستم، در حوادث اخیر، بیشتر ابعاد تربیتی آن به چشمم میآید. با خودم میگویم: این بچهها از مریخ که نیامدهاند. چه شده که به اینجا رسیدهاند؟ چه شده که نوجوانان ما، برای تخلیه هیجانشان – اگر فرض کنیم این حضور خیابانی دهه هشتادیها فقط برای تخلیه هیجان باشد – میآیند به اموال عمومی آسیب میرسانند؟ اینها همه به نظرم بنیاد تربیتی دارد. خانواده نتوانسته به بچه هویتبخشی کند. خانواده به جای خود، آموزش و پرورش ما فشل است و آنقدر بد عمل کرده که نه خروجی هویتی دارد و نه خروجی هیجانی.
مدارس ما نه به این بچهها هوش هیجانی داده و نه هوش هویتی. بنابراین طبیعی است که در مواقع بحرانی چنین رفتارهایی از خود نشان دهند. یعنی این واکنش ها، قابل پیشبینی است. بالاخره نوجوان و جوان، یک انرژی دارد که متولی امور اجتماعی و فرهنگی جامعه باید به آن انرژی جهت بدهد. این دیگر خیلی بدیهی است. خب وقتی تو به آن جهت نمیدهی، دشمن جهت میدهد. بنابراین وقتی این فرد از درون، نمیداند نظام ارزشیاش چیست، براساس ارزشهایی که دیگران برایش درست میکنند، رفتار میکند. ارزشمندترین چیزی که این نوجوان دارد، رفقای مجازی اوست. دوست دارد از آنها تأیید بگیرد، دوست دارد نمایش داشته باشد. و خب دستهایی در کار است که حرکتهای این بچهها را هدایت میکنند.»
خانم دکتر که دل پردردی از بیتدبیریها در حوزه تعلیم و تربیت دارد، در ادامه میگوید: «آنقدر نهادهای متولی آموزش و پرورش در جامعه بد عمل کردهاند که انسان احساس میکند لازم است نیروهای مردمی به کمک آنها بیایند. با اینکه میلیارد میلیارد بودجه صرف این نهادها میشود، اما در نهایت باز انگار باید مردم به کمک آنها بروند تا بتوانند در مدارس به جهاد تبیین بپردازند، نوجوانها را جمع کنند و سوالاتشان را جواب دهند. واقعیت این است که این بچهها سرمایههای مملکت هستند و نمیشود آنها را رها کنیم که دیگران بیایند به آنها جهت بدهند. نسل نوجوان و جوان، سرمایه کشور هستند و باید با شیوهای درست، پرورش داده شوند.»
«آقا در فرمایشات اخیرشان در دیدار با نخبگان به نکته مهمی اشاره کردند و فرمودند لازم است حتی برای نخبههای مملکت، تورهای آشنایی با پیشرفتهای کشور ترتیب داده شود که ببینند و باور کنند چه پیشرفتهایی در کشور حاصل شده و چقدر جای کار هست. این صحبتها، در ذهن ما هم جرقهای ایجاد کرد برای یک حرکت جدید در مدارس.»
خانم دکتر مکثی میکند و بعد، لبخندبرلب درباره تور پیشرفتی که در ذهن دارند، اینطور میگوید: «اخیراً خیلی از همکاران ما به این فکر افتادهاند که در مدارس حضور پیدا کنند و با دختران نوجوان حرف بزنند. به هر حال وقتی یک خانم دکتر با آن روپوش سفید برود در دبیرستان دخترانه، خیلی جلوه قشنگی در ذهن آن بچهها خواهد داشت و برایشان جذاب خواهد بود. ما در فکر شروع این حرکت هستیم تا ببینیم چقدر عملی میشود. البته این نامه ما هم، شبیه همان توری است که آقا گفتند؛ حالا یک تور مکتوب کوتاه. درواقع ما هم میخواستیم تصویری از پیشرفتهای زنان ایران در این ۴۴ سال را پیش چشم دختران نوجوان قرار دهیم و بگوییم ما مصداق همان رؤیایی هستیم که تو داری و فکر میکنی در ایران به آن نمیرسی. ما در همینجا به این رؤیا رسیدهایم. خوب است بقیه اقشار هم مشابه این کار را انجام دهند؛ مثلاً خانمهای مهندس، خانمهای وکیل و…»
یکی از نکات قابل توجه در فهرست امضاکنندگان نامه بانوان پزشک به دختران نوجوان، حضور پزشکان پیشکسوت و عضو هیئت علمی دانشگاههای علوم پزشکی است که بسیاری از پزشکان میانسال و جوان فعلی، شاگردان آنها بودهاند. دکتر «طاهره لباف»، متخصص جراحی زنان و زایمان و نازایی که بیش از ۴۰ سال است در این حوزه فعالیت میکند و ریاست دانشگاه علوم پزشکی فاطمیه قم و تدریس در دانشگاههای مختلف را در کارنامه دارد، یکی از این چهرههای پیشکسوت است. مشتاقم از انگیزه این استاد سرد و گرم چشیده از مشارکت در این حرکت فرهنگی بدانم و خانم دکتر در جواب میگوید: «در اغتشاشات اخیر، دشمن برای این اتفاقات برنامهریزی و از آن بهرهبرداری کرد ولی عدهای از دختران و پسران نوجوان و جوان ما که تحت تأثیر شبکههای اجتماعی معاند بودند، حرفهای آنها را باور کردند و به خیابانها آمدند.
اما آنچه مسلم است، هدف دشمن و شبکههای معاند، تجزیه ایران است و این، چیزی است که هیچ ایرانی و هیچ انسان وطن دوستی نمیخواهد. دشمن که اقتدار و عظمت ایران را میبیند، در هراس است و چون مستقیماً نمیتواند با ما رویارویی کند، از طریق تفرقهافکنی میخواهد به ما ضربه بزند. اینجا بود که ما این نامه را برای روشن شدن اذهان جوانهایمان نوشتیم تا تحتتاثیر دسیسههای دشمن قرار نگیرند و بدانند در این غائله، مسئله اصلاً مسئله حجاب نبوده است و دشمن فقط ضعف ایران را میخواهد.»
با همین نگاه، محور دیگر نامه بانوان پزشک، بیان مصداقهای قدرت ایران به دختران نوجوان بوده که یکی از آنها، اشاره به موفقیتهای دختران و زنان هموطن در زمینه پزشکی است؛ چیزی که با تبلیغات منفی دشمنان از موقعیت دختران و زنان در ایران، سنخیتی ندارد. خانم دکتر لباف در این باره میگوید: «ما الان در همه رشتههای تخصصی و فوق تخصصی، بهترین پزشکان خانم را داریم که حرفهای زیادی برای گفتن دارند. اگر محدودیتی برای تحصیل و فعالیت دختران و زنان در ایران وجود داشت، طبیعتاً این بانوان پزشک نمیتوانستند به این مدارج برسند. ممکن است دختران نوجوان ما این مسائل را ندانند. به همین دلیل تلاش کردیم با این نامه، آنها را آگاه کنیم.
ما الان بانوان پزشکی داریم که به خاطر مهارتشان، بیماران از همه کشورهای دنیا به ایران میآیند که این پزشکان خانم درمانشان کنند. خود من یک بیمار داشتم که از امریکا آمد ایران برای درمان بیماری که در حوزه زنان داشت. خودش با خنده میگفت: خانم دکتر میدانید چقدر هزینه من شده تا بیایم اینجا شما مرا عمل کنید؟ فقط قیمت بلیطم شاید بیست برابر قیمت تمام شده هزینه بیمارستان خصوصی باشد که شما مرا در آن عمل کردید… شاید برایتان سئوال باشد چرا او این هزینه را به خودش تحمیل کرده بود؟ من حدود ۱۵ سال قبل، عمل سزارین این خانم را در ایران انجام داده بودم و شوهرش که اتفاقاً او هم پزشک است، آن موقع در اتاق عمل حضور داشت و مهارت مرا در انجام عمل جراحی دید. به همین دلیل هر دوی آنها میگفتند: ما اعتمادی که به لحاظ علمی و تخصصی به شما داریم، به پزشکان آمریکا نداشتیم.
البته این یک نمونه کوچک از پیشرفتهای پزشکی بانوان ایرانی است. الان میزان موفقیت درمانهای حوزه ناباروری در ایران، مطابقت میکند با بالاترین مراکز ناباروری دنیا و خوب است بدانید که بالای نود درصد پزشکان فوق تخصص حوزه ناباروری در ایران، خانم هستند. خب، آنها این موفقیتها را کجا کسب کردند؟ همینجا در کشور خودمان. این خانمهای پزشک متخصص و فوقتخصص همیشه در کنگرههای بین المللی مقاله ارائه میدهند و از جایگاه بالایی برخوردارند.»
حرف آخر بانوی پیشکسوت حوزه پزشکی با دختران نوجوان و جوان جامعه، یک حرف مادرانه است: «میخواهم به دختران عزیزم بگویم مراقب باشند گرفتار سطحینگری نشوند. از آنها میخواهم به این آیه قرآن عمل کنند که میفرماید: «فَبَشِّر عبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(به بندگان من که سخنها را میشنوند و از بهترینِ آن تبعیت میکنند، مژده بده). از دختران نوجوان و جوان میخواهم خودشان را محدود نکنند به اینکه فقط برنامههای یک شبکه خاص را نگاه کنند و فقط حرفهای آنها را باور کنند. صدا و سیما و رسانههای داخلی را هم دنبال کنند و بعد، اخبار و اطلاعات دو طرف را با هم مقایسه کنند و به سفارش قرآن، یتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، یعنی بهترینش را انتخاب کنند.»
اما سهم بانوان و دختران جوان هم در فهرست پزشکان حامیِ نامه به دختران نوجوان، محفوظ بوده. بنابراین گفتوگوی جمعوجور با نمایندگان پزشکان امضاکننده نامه، ناقص خواهد بود اگر سراغی نگیریم از یکی از نمایندگان این بانوان جوان موفق در حوزه پزشکی. اینطور است که دکتر «مطهره سادات موسویان»، ۳۴ ساله، متخصص پوست و مو و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کاشان، با ما همکلام میشود و وقتی از چرایی امضای این نامه میپرسم، میگوید: «ما در درجه اول، وظیفه انسانی خودمان دیدیم که اگر دارد اطلاعات اشتباهی درباره دختران ایران به خواهران کوچکترمان داده میشود، وارد میدان شویم و براساس آنچه در سالهای تحصیل و بعد از آن در طول فعالیت حرفهایمان لمس و تجربه کردیم، اطلاعات درستی به آنها بدهیم تا آنها بر اساس اطلاعات درست بتوانند برای آیندهشان تصمیم بگیرند نه بر اساس اطلاعات غلطی که دیگران با پیشفرضهای خودشان دارند به آنها منتقل میکنند.»
خانم دکتر مکثی میکند و بعد، دست میگذارد روی عبارت زیبای «خواهران کوچکتر» و در توضیحش میگوید: «درست است که ما افراد پیشکسوت در جمع امضاکنندگان نامه داریم اما بسیاری از امضاکنندگان، همانطور که در نامه هم اشاره شده، بانوان و دختران پزشکی هستند که نسل بعد از انقلاب محسوب میشوند. یعنی پزشکانی هستند که در همین ۴۴ سال عمر انقلاب متولد شده و پرورش پیدا کردهاند و بعد، وارد عرصه پزشکی شده و به این موفقیتها رسیدهاند. بنابرین شاید فاصله سنی آنها با دختران نوجوان جامعه آنقدر زیاد نباشد که بتوانند آنها را فرزند خطاب کنند. برای خود من، همینطور است و این دختران عزیز، در جایگاه خواهر کوچکتر من هستند. اتفاقاً بعضی از دوستان میگفتند کاش سنمان یا سال تولدمان را هم کنار اسامیمان در نامه درج کرده بودیم. این میتوانست حس همدلی بیشتری در دختران نوجوانی که مخاطب نامه هستند، ایجاد کند.»
خانم دکتر موسویان که بهواسطه تدریس در دانشگاه، با دانشجویان جوان ارتباط مستمر دارد، از نزدیک شاهد است تبلیغات مسموم چطور ذهن جوانان جامعه را تحتتاثیر قرار میدهد و باعث میشود پیشرفتهای علمی کشور در نظر آنها کمرنگ شود: «پیشرفتهای علمی در ایران در رشتههای مختلف، کاملاً مشهود است و موضوعی نیست که نوجوانان و جوانان جامعه از آن مطلع نباشند. ما حتی در بعضی زمینهها مثل دانش هستهای آنقدر رشد داشتیم که دشمنان نتوانستند در مقابل آن بی تفاوت باشند. دانشمندانی که در همین بستر علمی داخل کشور رشد کرده بودند، چنان برای ایران به نقطه قوت تبدیل شدند که دشمن نتوانست تحمل کند و به بدویترین شکل، اقدام به حذف فیزیکی آنها کرد.
البته ممکن است در برخی رشتهها در مقطع فوق تخصص، نیاز باشد دانشجویان و حتی اساتید ما برای مدتی به خارج از کشور بروند و در دانشگاههای خارجی تحصیل کنند یا از فرصتهای مطالعاتی استفاده کنند. ما در گرفتن علم از دیگران و اینکه شاگردی کسی را بکنیم، تعصبی نداریم. آموزههای دینی ما هم میگوید که علم اگر در دورترین نقاط عالم هم بود، بروید و آن را یاد بگیرید (اطلبو العلم و لو بالصین). حضرت آقا هم در دیدار اخیر با نخبگان، به همین نکته اشاره کردند. درواقع ما با گرفتن علم و دانش از کشورهای غربی مشکلی نداریم اما استیلای فرهنگی و سلطه آنها بر کشورمان را نمیپذیریم. الحمدلله امروز به گواه آمارهای رسمی بینالمللی که در دسترس همه است، متخصصان و دانشمندان ما به لحاظ موفقیتهای علمی و تعداد مقالات منتشرشده در مجلات معتبر بینالمللی، در جمع بهترینها هستند.»
با وجود تمام این موفقیتهای جهانی، چرا نگاه بخشی از نسل جوان ما به کشور و آیندهشان، منفی و خالی از امید است؟ میپرسم و خانم دکتر در جواب میگوید: «در این زمینه، مشکلی وجود دارد که درباره آن، همیشه با دانشجویان خودم هم صحبت میکنم. واقعیت این است که انگار خیلی از بچههای نوجوان و جوان ما یک شیشه کثیف در دستشان گرفتهاند و از پشت آن دارند به جامعه ایران نگاه میکنند. به همین دلیل است که همهجا و همهچیز را دارند سیاه و کثیف میبینند. آن شیشه کثیف، همان تبلیغات و القائات منفی است که آمده روی ذهن این بچهها اثر بگذارد. اگر این را کنار بگذارند و واقعاً داشتههایمان را ببینند، قضاوتشان تغییر خواهد کرد. هیچکس منکر ضعفها و کاستیها نیست. ما در خیلی از زمینهها ضعف داریم و باید تلاش مضاعف کنیم تا بتوانیم موفقتر باشیم اما آن چیزی که داریم را هم نباید نادیده بگیریم.
البته تبلیغات منفی دشمن به جای خود اما آن نهادها و افرادی که باید بستر مناسب برای دریافت اطلاعات درست از توانمندیها و موفقیتهای کشور را برای این بچهها فراهم میکردند هم، به وظایف خود عمل نمیکنند. سالهای طلایی که این بچهها میتوانند بیشترین تأثیرگذاری را از محیط داشته باشند، در اختیار آموزش و پرورش است. بعد هم با کلی اشتیاق برای دانستن، میآیند در اختیار دانشگاهها قرار میگیرند. چه اتفاقی میافتد که طی اینهمه سال، آن نگاه درست به اینها داده نمیشود؟ قرار نیست چیزی به کسی تحمیل شود ولی آن اطلاعات خام درست هم به اینها داده نمیشود که بتوانند خودشان تصمیم درستی بگیرند.»
در پایان این گفتوگو مشتاقم از بازخوردهایی که خانم دکترها از مخاطبان نامه خاصشان دریافت کردهاند، بدانم. دکتر مطهره سادات موسویان لبخندبرلب در این باره میگوید: «اتفاقاً در جمع دوستان درباره این بازخوردها صحبت میکردیم. برای مثال، یک خانم دبیر به یکی از دوستان پزشک ما گفته بود: «من سر کلاس این نامه را برای دانشآموزانم خواندم. در انتهای نامه که به آنها نگاه کردم، خیلیهایشان داشتند اشک میریختند.» بعضی از دوستان هم که نامه را برای دختران نوجوان اطراف خودشان فرستاده بودند، میگفتند بازخوردهای خوبی از آنها گرفتهاند. آن بچهها حسابی تحت تأثیر متن نامه قرار گرفته بودند و میگفتند: «آنقدر منقلب شدیم که آخر نامه را با گریه خواندیم.»