وحدت پیشکش ؛ فقط سر هم را نبرید!
اختلاف روایت بر سر تاریخ تولد پیامبر اسلام میان اهل تسنن و اهل تشیع منجر به نامگذاری هفتهای در تقویم ملی ایران شد؛ به نام «هفته وحدت». هفتهای که فقط نامش «وحدت» است و حتی نامگزارانش هم نتوانستند وحدت خود را حفظ کنند.
چهل سال پیش بنیانگزار انقلاب اسلامی ایران با بیان اینکه «ما فریاد میزنیم که باید همه با هم باشیم؛ وحدت داشته باشیم؛ دین ما یکی است؛ قرآن ما یکی است؛ پیغمبر ما یکی است» با پیشنهاد قائم مقام خود برای نامگزاری هفته وحدت موافقت کرد. (صحیفه امام، جلد 15، ص 456) . «وحدتی» که قرار بود سبب همگرایی مواضع شیعه و سنی، حوزه و دانشگاه، تقریب مذاهب و …. باشد؛ این روزها فقط نامی از آن برجای مانده که برای هفتهاش برنامهریزی کنند و با نامش بنیاد و موسسه ثبت کنند و چندین تابلو در سطح شهر با این عنوان منقش شود. هدف غایی این نامگزاری آنچنان بزرگ و دامنهاش فراخ بود؛ که تصور نمیشد ذره ذره این دامنه چنان محدود شود که نه تنها پیروان یک سلوک دینی بلکه حتی اعضای یک نحله سیاسی را هم در برنگیرد.
انشعاب پیاپی از جریانات اصلی انقلاب، از خط امامیها گرفته تا محافظه کاران و آن سو تر، چپها و در سنوات بعدی اصلاح طلبان و اصولگرایان و حتی تشکلهای دانشجویی و چندپاره شدن فراکسیونهای اکثریت در هر دوره از مجلس، شاهد این مدعاست که نشان میدهد در مسیری جز وحدت، گام برداشته شده است. برچسبهایی چون خودی و غیرخودی، ساکت فتنه و کاسب فتنه، نفوذی و انقلابی و ….در تمام این سالها مدام دامنه را تنگتر و تنگتر کرده تا آنجا که در آستانه هر انتخابات شاهد پیاده شدن چهره هایی از قطار معتمدین و مویدین هستیم.
و این خط کشیدنها بر موجودیت افراد و نادیده گرفتن ظرفیتها، توانمندیها و تجاربی که برایش هزینههای بسیار داده شده؛ همینگونه از صدر تا ذیل ادامه دارد. فقط اینگونه نیست که فلان رئیس جمهور محصور و آن یکی محدود شود؛یا صلاحیت کسی که یار امام بوده و یا کسی که مشاور رهبری است،بدون ارائه حتی یک دلیل رد شود.یا مثلا فلان وزیر با ادعای وطن فروشی خانه نشین شود؛ یا …. در سطوح پایینتر هم در بر همین پاشنه میچرخد. ماشینهای تصفیه حساب این روزها در هر دستگاه دولتیای به راه افتاده؛ از سطح معاونین دستگاه تا دیگر مدیران ارشد و بعد هم میانیها و الخ.
البته که اثبات تخلف و بیکفایتی افراد و برکناری و حتی بازداشتشان، امری نظارتی و در راستای حفظ منافع و مصالح ملی و بیتالمال، ممدوح قلمداد میشود اما حذف بیدلیل افراد و در یک کلام دور انداختن آنها بدون توجه به کولهبار تجربه و توانمندی آنها، قطعا مذموم است. کاش بجای برخوردهای عجولانه با رویکردهای صرفا سیاسی قدری هم به هزینههایی که سیستم برای رشد و بالندگی مدیران خود میدهد فکر میشد. از هزینه های آموزشی گرفته تا جبران آسیبهای ناشی از مدیریت آزمون و خطا که کم هم نیستند. هزینه هایی که یک نفر را پس از 40 سال به یک دیپلمات ارشد تبدیل میکند و یا یک سخنگوی موثر در اوپک و یا … اما متاسفانه تفکر فتح سنگر به سنگر و دشمن پنداری مدیران پیشین نه تنها مانع از استفاده از تجارب و توانمندیهای چنین چهرههایی میشود بلکه بعضا آنها را پناهنده به بخش خصوصی و در مواردی حتی خروج از کشور میکند تا در حاشیهای امن قرار گیرند و اگر هم بار دیگر به این عرصه بازگردند چه بسا مترصد التیام زخم نفرت گذشته باشند. و این چرخه ادامه دارد؛ راست و چپ هم ندارد. «دشمن پنداری» مدیران دولت قبل از منظر مدیران دولت مستقر، افیونی نیست که این دولت دچارش شده باشد؛ به پهنای تاریخ این انقلاب، قدمت دارد. گاه شدت برخوردها و نحوه اعمال برکناریها بگونهای است که گویی مدیر معزول در خدمت دشمنان قسم خورده این انقلاب همچون رژیم صهیونیستی بوده!!! بیآنکه به یادآورند این فلکزده هفتخان رستم را طی کرده و دست کم از چهار دستگاه نظارتی و اطلاعاتی و امنیتی تاییدیه داشته تا منصوب شود!
اینکه کدام عقل سلیم پیشینیان را بجای تجمیع در کارگروه یا شوراهای مشورتی مدیران جدید و جوان؛ به جرگه منتقدان و سپس مخالفان هل میدهد؛ با عنوان این یادداشت قرابت چندانی ندارد. غرض این بود که از هفته وحدت تنها نامی بیمسمی برجای مانده و آنچه عیان است افتراقهای بیپایان و بیاعتمادیهایی است که زخمهایش بر جانها میماند و بس.
2323